باید برگردم دانشگاه!
ـ من سالی که کنکوری بودم،بعدهم پشت کنکور اگر سال تاسال از روزهاش بنویسم تمومی ندارد انقدر که در زندگی من اثر گذاشته؛یادمه سال اول به مشاورم گفتم که قبول شم سعی میکنم کمک کنم واقعا،واون گفت یادت میره نه یادم نرفته،امسال سعی کردم کمک کنم در حد خودم.
ـ امروز تا تونستم سعی کردم به سوال یکی شون جواب بدم،دوست نداشتم ناامیدش کنم ولی نمی تونستمم امید خالی وپوچ بهش بگم حقیقتاً ازم می پرسید "تا رتبه ۵۰هزار قبولی روان دولتی وازاد هست؟"خب حقیقتا عدد بزرگی بود وحداقلش می دونم که دولتی نمیشه،اما بازهم درمورد مسائل دیگه بهش گفتم حالا بازم خودمم نمی دانم.
ـ برای یک کلاس عمومی من نماینده ام،وچون هنوز ترم تموم نشده وامتحانی ندادیم هنوز هم ادامه داره،چقدر پدرم دراومد تا بتونم بچه ها رو داخل گروه اد کنم تا جلسات آخر عده ای پیداشون میشد که اصلاً کلاس نیومده بودن اکثراً ترم بالایی بودند وخیلی بهشون برخورده بود که من ترم دومی نمایندم حتی حتی خودم یکبار شنیدم داشتن میگفتن که "این ترمکیه چرا اینطوریه" حالا من چطوریم؟ من برای درس ودانشگاه وحتی قبلا مدرسه خیلی جدی ام بله،نمی تونم حق یاناحقی کنم،نمی تونم غیبت یک ترم هشتی رو که صرفاً چون حوصله کلاس رو نداره حاضری بزنم تا ترمش تموم بشه،یا نمی تونم حضور بزنم وفقط ده دقیقه سر کلاس باشن،نمی تونم مدام این کار هارو انجام بدم چون از یه جا به بعد اصلا در اختیار من هم نبود همه چیز دست خود استاد بود،حالا شما هر ترمی که هستی قرار نیست من از سرکلاس پیچوندنتون روگردن بگیرم که .
ـ این یک چیزی بود که خیلییی اذیت شدم با درخواست های نابه جاشون یکی دیگه تماس های مکرر عذابم داد یعنی این ترم غلط کنم چنین کاری کنم اونم عمومی.
ـ موقعه ارائه ها مدام زنگ زنگ وقت و بی وقت روز جمعه بوخدا منم آدمم جمعه ها واقعا اصلا حوصله ندارم جواب بدم 🥲فکر نمی کنم این واقعا درخواست غیر عادی باشه
ـ موقعه جنگ که شد یکیشون مدام بهم پیام میداد مدام میگفت الان این نشد اون نشد چکارکنم در صورتی که من واقعا خودمم نمی تونستم کاری کنمಠ,_」ಠ.
ـ باز امروز جمعه ای،زنگ زده یک تک باز پیامک تهش سؤالی ازم پرسیده که تمامش تو گروه هستಠ_ಠ بعد میگه استاد گفته یه سری سوال میاد فقط همونا رو بخونم؟ خب دختررررر من از کجا بدونم استاد چی طرح کرده چرا از خودش نمی پرسی😭🤌🏻،بعد که میگم شما گروه چندین؟،گروه ۱هستین؟ میگه نمیدونممم فکر کنمم دختر چند ماه گذشت تو حتی نمی دونی چه گروهی هستی از من توقع چی داری؟.
ـ جالب تر اینجاست،من شمارمو به کسی نمیدم چون عموماً تماس هارو جواب نمی دم ونمی تونم با کسی تلفنی حرف بزنم این از کجا آورده نمی دانم،فقط آیدیم بود که روز اول خودم نوشتم وشماره هم به دونفری که میشناختم دادم نمی دانم،حس میکنم استاد بهش داده نمی دانم واقعاً.
ـ من واقعا فوبیا زنگ وتماس دارم،خنده داره نه؟ اینم ریشه داره در مزاحمت های چندین سال پیش من معمولاً نه زنگ میزنم نه جواب می دهم عموماّ هم اصلا راه ارتباطی با کسی برقرارنمی کنم.من حتیٰ پیچ اینستام رو هم بستم،وتعداد خیلییی محدودی رو فالو کردم دقیقا کسانی را که کاملا میشناسم ومیشناسمند،چرا چون اینم از دست فوضولیه یک نفره که چقدر تو زندگیم سرک میکشه اگه پسر بود میگفتم خب شاید یه چیزی ولی دختر؟ فامیل؟نمی دانم حتی اورا هم نمی فهمم
ـ خدایا منو ازدست آدم های بی دغدغه،بی خیال،پیگیر زیادی،سم،دور نگه دار می تونی به جاش آدمی که کتاب می خونه،مؤدبه،الف و از ب تشخیص میده،میفهمه چی به چیه آشنا کن🤲🏻.
ـ دوباره ماجرای رفتن ما آغاز شد،بچه ها خواهش میکنم اگر می خواید برید شهر دور روی روابط اجتماعیتون کار کنید الان ما هربار که میخوایم بریم وبیایم،بچه ها مدام میان دم اتاق مااگر خوابگاه باشیم چطوری میخواید برید؟ ماهم مدام میگیم زنگ بزنید راننده اقا خودت صحبت کن ببین چی میگه سر باز میزنن وتوقع دارن ما زنگ بزنیم هماهنگکنیم،خب خدایی من ودوستم چندین بار این کارو کردیم می دونین چیشد؟ موقعه ای که زمان واریز پول میشد میزدن زیرش میگفتن نمیایم.چندبار اینا تکرار شد ومن واقعا کشش این بدقولی رونداشتم مدام هم میگفتم خودتون زنگ بزنید خودتون زنگ بزنید.خونه هم که باشیم به یه نحو دیگه.
ـ موقعه جنگ شاید ۵نفر همش اینطوری بودن که هرکار کردید ماهم میایم باهم بریم ما اینجا کسی رو نمی شناسیم انگار حالا من ۱۰۰ساله تو این شهر وخوابگاه زندگی کردمಠ﹏ಠ.
ـ خب خودتون تعامل بسازید،ریسک کنید،ارتباط بسازید،حرف بزنید حرف بزنید بلدید که حرف بزنید نه؟ چطور بلدید تیکه بندازید موقعه ای که کار ندارید محل ندید؟ چطور موقعه رفتن واومدن فقط مهم میشیم؟.بگید حمال میخواید دیگه!.
ـ اتفاقا ما گروه داریم،اتوبوس هماهنگ میکنیم باهم می ریم بعد اینا گیر دادن به منه بی اعصابರ_ರ.
ـ به کتفم،که تو به جز من کسی رو نمیشناسی وقتی نه پول منو دفعه قبل دادی،بعد هم هزارتا تیکه انداختی وفقط موقعه رفت وآمدت منو یادت میاد ومیشناسی به کتفم اوکی به کتفم.
ـ دوستان،من آدمیم که درک میکنم،ولی از یه جا آدم خسته میشه حس میکنم فقط ادما سواستفاده میکنند که اتفاقا تو خوابگاه زیاد هست به وفورر،من واقعاً حوصلهٔ آدمی که دوزار فکر نمی کنه،تلاش نمی کنه،خودش کاری نمی کنه،وفقط منتظر دیگران نظر بدهند وکار کنند رو ندارم که ندارم که ندارمم.امیدوارم منظورم رسیده باشه که واقعا آدمی نیستم که کمک کسی نکنم نه فقط کاش حریم شخصی،وقت مشخص،ادب،رعایت میشد همین.
ـ در کل آدم فعالی باشید،واقعا نمی فهمم جهل خواستهٔ بعضی بچه هارو یعنی کاملاً آگاهانه انتخاب میکنند که سرباز بزنند من نمی تونم،نمیشه وای خدا چقدر الان الکی عصبیم😭🥲.
ـ تبریک میگم به خودم که داره دانشگاه وچالش هاش شروع میشه،فقط نمی تونم همه رو بنویسممم(눈‸눈).