غرق در خود وپوچی ها نامتنهاهی.
ـ فکر میکردم همه چیز امروز خاکستری است
ـ امروز فقط اکسپلور گردی ویوتیوب گردی داشتم شخم زدم همه چیزرو،احساس غم پوچی،یأس ناامیدی داشتم حس می کردم مغزم از افکار پوچ به سمت انهدام میره.
ـ این شخم زدن ها بیشتر وبیشتر تمرکزم را از دست می دهد هرچند امروز بیشتر ویدیو هارا به انگلیسی دیدم کیف میکنم هرچند که گاهی نمی فهمم ولی کیف میکنم که تا یه حدی با زیر نویس می بینم ومیفهمم.
ـ بعد سعی کردم کمی درس بخوانم،معرفت خواندم،احساس خواندم،بیگانه را تمام کردم اشک ریختم،سردرد امانم را بریده بود باز آن وقت ها بود که توان شنیدن هیچ صدایی را نداشتم جعبه قرص را زیر رو کردم فلوکستین را پیدا کردم حتیٰ نمی دانم چرا از وسط دارو ها اونو پیدا کردم ولی تهش یک ویتامین ب خوردم.
ـ گفتم،بیگانه را خواندم وفهمیدم این خط فکری ونویسندگی که کامو دارد پوچ گرایی را حال نمی توانم ادامه دهم خودم بیشتر وبیشتر دچار پوچ گرایی شده ام مادام می گویم نه نه ادامه بده ادامه بده ولی گاهی بعضی وقت ها زندگی توانم را می گیرد اجازه نمی دهد به معنا فکر کنم اجازه نمی دهد سمت دیدگاه ویکتور فرانکل بروم.
ـ سطح هورمون کورتیزل در من بالاتر وبالاتر می رود دندان هایم درد می گیرد،شانه ام تیر میکشد،پوست لب هایم را میکنم سرم تیر میکشد وبیشتر وبیشتر فکر میکنم که آدم ناارامی هستم.
ـ از صداهای بلند متنفرم مثل حال که همسایه ها دارند جیغ میکشند.
ـ گاهی به این پی میبرم که هر چه میگذرد بیشتر بیشتر تعاملاتم را از دست می دهم همینطور انگیزه ام را اما شاید هم چون حالم خوب نبوده است امشب اینگونه می نویسم.نمی دانم.