یادآوری هر آنچه میرود مبهم وغمگین کننده است!
میخواهم پرونده ترم یک را با متنی طولانی از تمام وقایع تمام کنم!.
اکنون ثبت میشود در زمان کمی پیش تر نوشته شده
باید بگویم که گذشت هرآنچه بر روح وروانم وشخصیتم گذشت این چند ماه گذشت ورفت اما چه چیزی برای من باقی موند؟نمیدانم باید واقعیت را بنویسم؟یا اینجاهم بگویم خوبم ولبخندرا هم بزنم؟نه حداقل اینجا همیشه نوشتم گاهی ترسناک ترین وقایع را حتیٰ.
باید بگویم که مثل یک بچه افتادم وسط یکمشت آدمی که حتی یک کلمه هم نمیتوانستم حرفهایشان را بفهمم میدانی چرا نمیتوانم خوشحال باشم؟
زیرا که یکی از اساتید به اصطلاح محترم مرا انداخته است از یک درس تخصصی اری منی که هیچگاه این اتفاق برایم نیفتاده افتاد میفهمی؟ومنی که رفتم پیوش ومیگم فقط پاسم کن واون قدرت دستش است وبله میتواند جواب کج ومعجوج وسربالا بدهد خب من هم دلم یک شاتگان میخواهد بدجور یک دانشگاه را دارد عاصی میکند نه تنها رشته من که رشته های مشابه من راهم بهم ریخته است حال که صفحه ام را ادرسش را عوض کرده ام میتوانم این را هم بنویسم که نیاز دارم یک شاتگان به من بدهند تا این زن را از هستی ساقط کنم تا شاید از دست یک استاد مؤنث عقده ایی به طرز عجیب کجومعجوج راحت شویم !به همین راحتی.
آپدیت:پاسم کرد یعنی نه من بلکه نمیدونم چیشد یهو به همه نمره داد خیلی ازش نوشتم همان سرکار علیه را میگویم!
هیچ علاقه ای ندارم برگردم به آن سالن های دراز وطولانی وترم جدید را شروع کنم شاید چندین شب قبل بود که به مادرگرامگفتم واو بومم درآنی ساکت شد بعد فهمیدم نههههه دخترررر!
نههه این زن هم نباید بفهمد بله اوهم باید باشد طبق ان دسته کسانی که بگویم همهچیز خوب است من هم خوبم!.
به aمیتوانم بگویم؟نه خیر اوهم درگیر خودش است اصلا مرا میخواهد چه کار اتفاقا شلوغ ترین روزا رو داره میگذرونه نه اون اصلا آدم من هم نیست میدونم اگر بهش بگم باهام حرف میزنه همدردی میکنه ولی نه اونم کسی نیست که بتونم بگم.
به رفیق شفیق هم رشته ایم بگویم؟ نه متأسفانه نمیتوانم اوهم زیاد از حد بیخیال است واز این استاد ۱۷گرفته است میفهمی؟من نتوانستم پاس بشم اون ۱۷ಠ,_」ಠ. شاید میگویید تو نخواندی باید بگویم بله یعنی نه خیر نه درحدی که ۴بشم میفهمی ۴؟یعنی چی بعد سرکار علیه تازه من فعالیت داشتم داده بهم ۹چون ایشون دیدند بله بنده مثل خر ارائه داشتم!.
حال انتقالی از سرم هم که نه کلا از وجودم حذف شده چه کسی یک دانشجویی که ۹گرفته است را در یک دانشگاه رنک بالا قبول میکند؟بهتر است خود را بیشتر عذاب ندهم وهمین جا این فکر باطل را خط بزنم که تا ترم سه تا پاس شدن این درس همینجا هستم اصلا چرا تا ترم ۳؟با این وضع سرکار علیه مشخص نیست بتوانم کارشناسی را تمام کنم یانه؟مضحک است ای لعنت .
دریافته ام که به احدالناسی نمیتوانم حرف بزنم چون دیوار موش دارد خوابگاه هم گوش های زیادی دارد.
فهمیده ام باید اون روی جدیتم وسرد بودنم مثل چند وقت اخیر بره بالا تا بتوانم دوام بیارم در این مخفیگاه خوفناک.
زیاد از حد خواندم بله هیچ استراحتی ندادم طول ترم خواندم،فرجه خواندم وبوم امتحانات بریدم
نمیتوانم خودم را سرزنش کنم زیرا که میدانم وکاملا آگاه هستم که با چه حالتی وچهمودی ادامه دادم!هیچ کس جای من نبود زاگرس خوب میدانست من چه میگویم:).
فایده ندارد گاهی میگویم روان چه شناسی وقتی به هیچ یک از آدمها نمیتوانم لحظه ای اعتماد کنم؟من میخواهم روزی کسی را به زندگی امیدوار کنم؟یا از استرس رهایی ببخشمش تا حدی؟میبخشید اما من خودم هم کم از یک روان پریش ندارمಠ,_」ಠ.
چه شد اصلا؟من دارم به نتیجه هایی میرسم که خیلی وحشتناک هستند بله وحشتناک هستند وخب شاید بزرگسالی همین باشد گذشت آن زمان که دغدغه هایم کم بودند هرچند که همیشه عمیق می دیدم دنیارا.
حقیقتاً حالی ندارم از خوابگاه برایتان شرح دهم فقط میتوانم بگویم خوابگاه دیدید دوپای مراهم قرض میتوانید بگیرید وفرار کنید من توصیه نمیکنم چه جای مخوفی است واقعا !
من میتوانم به تو بگویم عزیزم،عشقم وبله برم بایکی دیگه بهت فحش بدم میتونم از وسایلت استفاده کنم ولی نه بزارم سرجاش نه بشورم بله آدم بیشعور وبی تربیت کجا زیاد خواهید دید؟بله خوابگاه.
شما یه عده آدم تمیز وخوشتیپ وزیبا وبانو ولیدی تو دانشگاه میبینید؟نه متاسفم بایدرجوع کنید به خوابگاه!ذاتشون رو ببینید
من هم خوب نیستم آری مثلا من هم خیلی اعصاب درست درمونی ندارم مدام مودم پایین است وبه کسی نمیتوانم اعتمادکنم من زیاد از حد که نه نه من احتیاط میکنم چون شرطه عقله من به هیچکدامشون اعتماد ندارم بارها ری اکشن آنهارا امتحان کرده ام وفهمیده ام نه همان فکر خودم درسته نه .
تو باید آدم خود خواهی باشی باید خودت را بیشتر دوست داشته باشی باید خیلی بگویی نه خیلی جاها بگویی نمیشه وخیلی جاها بگی ندارم!.
آن فانتزی های مزخرفی که از خوابگاه تحویل فیلم میدن چیه؟اونا که از اکسپلور میبینی مادر اونارو میگم اونا اصلا واقعیت ندارد نه شاید هم من زیاد از حد دز منفی را بردم بالا هوم؟.
مهم نیست مهم اینه هر آنچه میخواهم اینجا مینویسم میخواهم بنویسم تا بدانید بعد تاریک وسیاه همه چیز بیشتر میشه دیده بشه.
فعلا مچماز درد تیر میکشد شاید ادامه دهم در ساعتی دیگر از یک روزی.
میم س دیگر نیست احتمالا آدم جدیدی در اتاق جایگزین خواهد شد دوتا از بچه ها از تحملم عاجز هستند دست خودم نیستم ولی ظاهر آرامی دارند از انها که میگویی اینها ازارشان به هیچکس نمیرسه ویهوبومم وسط بحث میتونه توورو دچار فروپاشی روانی کنه.
این ترم تصمیم های متفاوتی گرفتم،دلم میخواهد کتاب خواندن را ادامه بدهم قطعا حوصله اینکه درمورد همکلاسی هاشون صحبت کنند یا الف از ب بگه وب از الف بگه نه نه به هیچ وجه حاضر نیستم بشنوم من این ترم خسته تراز آنم که حوصله این مسائل را داشته باشم برایم مهم نیست نه نه مهم نیست برایم من فقط باید روحیمو در حد خودم ببرم بالا تا بتونم ادامه بدم فقط ادامه بدم.
این ترمی که گذشت سخت بود ولی گذشت همیشه هم همینه خوبیش اینه میگذره دارم عادت میکنم به خوابگاه به اون شهر آره حس میکنم دارم کنار میام.
این ترم مثل یک آدم گنگ بودم گاهی نفهمیدم هر حرفی رو زدم به صورت کاملا ناشیانه رفتار کردم البته که طبیعیه میگفت خوابگاه مثل خانواده شوهر می مونه سیاست نداشته باشی نمیتونی ادامه بدی
من نیاز به سیاست ندارم نه من فقط نیاز دارم خودم باشم تو خودم باشم،خودم مهم باشم وحواسم باشه در هیچلحظه ایی از خودم نگذرم برا یکی دیگه همین.
یکم باید فکر کنم،یکم باید نوشته هامو بخونم میگم من فقط باید خودم باشم همین.
مادرگرام امروز بهم گفت توکه میگی فلانی وفلانی رشته شو دوست نداره خودت چی خودت دوست داری؟
گفتم نه سخته تو میدؤنی که من یکم . . اینا برامسخته گفت دروغ نگو توهمیشه میگفتی من روان شناسی میخوام یادت نیست؟
راست میگه آره راست میگه من فقط یکم یکم زیادی به آینده فکر میکنم واین منو دچار دلهره میکنه این که نمیتونم زود به بازدهی برسم اینا اینا یکم زیادی منو اذیت میکنه.
من صدبار مینویسم خستم صدبار مینویسم دوست ندارم تو برعکس بخوان هرچند که باید سعی کنم حتی نوشته هام هم مثبت بشند مثبت مثبت مگه من کیو دارم جز خودم؟اون بالا سری هست همیشه بوده هست اونه ومن!
همینم فعلا بسه گاهی دلم میخواد که یکی کنارم بود ولی میدونم که نه الان زمانش نیست من فعلا باید روی خودم کار کنم همین.
این ترمی که میاد ببینم میتونم یکم منظم زندگی کنم.
برای ترمیک نوشتم پرونده یک بله چون این یکی از اون پرونده هاست نوشتم سازگاری با محیط خب آره این ترم بیشتر داشتم سعی میکردم محیط وآدمهارو بسنجم نوشتم مبهمیات چون هنوزم همه چیز برام مبهمه هنوزم وهنوز
با امید روزهای پر امید روزهایی که مثبت تر بنویسم.
یادم رفت بگویم این ترم ۱۵ واحد بیشتر نداشتم معدلم هم ۱۵.۸۳صدم شد بله همینه من راضی ام؟خب آره چرا چرند بگویم؟من دیگه برام نمره مهم نیست دوازده سال برای تک تک نمره هایی که کممیکرفتم عصبی میشدم گریه میکردم خود خوری میکردم اماحال برایم مهم نیست حقیقتا اگر ۱۸ هممیشدم آنچنان تاثیری در حالم نداشت.
ولی اینومیدونم که کمنزاشتم براهمین راضی ام توطول ترمخواندم فرجه خواندم امتحانات را خراب کردم مغزم همکاری نکرد وگرنه حال کولاککرده بودم
باحال کاملا عجیبی ادامه دادم همین که پاس هم شدم خیلی خوبه خیلی نتونستم امتحانات روحیه خوبی داشته باشم ومهم نیست جدی میگم نمیخوام درگیر اعداد بشم ف یه جمله خوبی بهم گفت، گفت مهم اینه که یاد گرفته باشیم اره همین.
میدونی از این ترم چی یاد گرفتم؟سکوت،گاهی سکوت انقدر ارزشمند هست که جمله ای ومقیاسی برای ارزش اون نداشته باشی.همین سکوت وسکوت وسکوت.!
خداروشکر،هعی دنیا ممنونم که بهم سخت گرفتی
من بیشتر صبور میشم یه روزم من مچتو میندازم ಡ ͜ ʖ ಡ.
بخند، بخندಠ‿ಠ.