ساعت 2:26دقیقه است وهنوز نتونستم بخوابم نه اینکه خوابم نبرد نه خوابگاه ومشکلاتش بهم رخ نشون دادن میخوام فرای تصور شکایت کنم وغر بزنم میخواهم از چالشهای خوابگاه بنویسم میخواهم از خشم آرام نشده ام حرف بزنم.
امشب تصمیم داشتم همزمان که ظرفهای نشسته رو جمع کردیم بشورم کتری رو برای آبجوش بزارم ولی هم کلاسی رو دیدم واصلا یادی از کتری نداشتم دیگه وشاید نزدیک ۴الی ۵ ساعت بعد درحالتی که داشتم به این فکر میکردم کتری کو تا یه هات چاکلتی نسکافه ای چیزی بخورم یادم افتاد روی گازه رفتم ودیدم بله روشنه وتغییر رنگ داده خاموشش کردم وبه بی فکری خودم وبی اهمیتی دیگران غبطه خوردم من همیشه این موقعه ها سعی میکنم خاموش کنم ظرفشون رو یا کم میکنم تا نسوزه یا طوری نشه بعد خودم؟
چندین باره که پام لیز خورده کله ملق شدم وهمین الان وسط نصف شب صدای خنده های مزخرف بلندشون روتحمل میکنم جالبه درو قفل کردن ،در میزنی میگی خب هیچی نمیگم باصدای در میفهمن که سروصدا میکنن. نه تنها که کم نمیشه بلکه بیشترم میخندن ناچار میشم داد بزنم بگم توشاید کلاس نداری من ۸صبح کلاس دارم تو میخوای نخوابی من میخوام بخوابم انقدر شعور نداری؟چندبار باید در بزنم تابفهمی نباید انقدر بلند حرف بزنی انقدر بلند بخندی.
دقیقا خوابت نمیبره چون دقایقی پیش یک سوسک رفته زیر تخت و وسایلت خش خش وقتی هم به هم اتاقی هات میگی الحق وانصاف میخندن لامپ رو روشن میکنند وتهش می بینیم آره سوسکه نه موش طبقه بالایی.
دانشگاه برنامه ایی نداره امتحان ترم اولی هارو انداخته با ترم بالایی ها برای فرجه باید بریم دانشگاه،از طرفی میدونی شرایط خانواده استیبل نیست نمیتونی برگردی،انقدری شعور ندارن که لخ لخ دمپایی رو تو راهرو میکشن انقدری شعور ندارن که بلند تر وبلند تر میخندند وحرف میزنند.
این رشته برای بار اوله دوتا استاد دعوا دارند چارت مشخص نیست دروس رو حذف کردندتطابقی با دانشگاه های دیگر نداری،استادی نداری ،استاد تخصصی برا دروس اختصاصی نداره
هم اتاقیات مشکل دارند ۴نفرتون درگیرید دونفر به هیچ جاشون نیست هر تذکری که داده میشه،وسواس داری میگیری،داری حد رد میکنی،داره کاسه صبرت لبریز میشه
نه غذای خوب داری،نه خواب خوب،نه روحیه واعصاب خوب آرامش وقرار نداری حدت داره پر میشه.
چشمات ضعیف شده،دندپنات درد میگیره،در مضیقه مالی قرارگرفته ای .
یه سری کلمات زیستی باید بخونی که هیچ نمیفهمی،صبح ها بلند نمیشی،نظم نداری،فکر آروم نداری،درعین حال باید به درست،غذات،لباس های نشسته وتمیزت ،مشکلات هم اتاقی هات،مشکلات دانشگاهی،استادها،رفتار بچه ها فکر کنی.
مدام فکر میکنم خدایا دلیلتو بهم بفهمون باید یه دلیلی باشه که من اینجام.حکمتت چیه واقعاً چرا من از تحملم خارجه مدام ایر پاد گوشمه تا صداشونو نشنوم.
افتخار میکنی که تمیز ومرتبی؟ تمیزی ومرتبی واتو کشیدگی رو تو خوابگاه بهم نشون بده وقتی حتی یه طناب مناسب برای لباس آویز کردن نداری.وقتی حتی حریم شخصی نداری.
وقتی نمیتونی دوکلمه خودت با خودت خلوت کنی وقتی نمیخوام انقدر بد فکر کنم ولی هربار صبرت لبریز میشه وفقط نفس بلند میکشی!
وقتی به این فکر میکنی اصلا نباید اینحا باشی،اصلا اینجا مال تو نیست اصلا اگر یکم بهتر بود چی؟.
بعد یادت میاد خودت انتخاب کردی ولی ورای تصور وتوصیفه میخوام یک هفته به جای من باشی منی که امشب ایر پادم تا آخرین صدا بود واز آهنگ فرانسویم لذت میبردم وهیچ چیزی برای ناراحتی نمیدیدم ولی الان دارم لبریز میشم از شدت هیاهو.
هیچکس به من نگفت من به تو می گویم رنج جدانشدنی است که تمام کاری که میتوانیم انجام دهیم اینه که شانه خالی نکنیم وقوی تر ادامه دهیم چون رنج جزو جدانشدنی آدمی است مثل قلب یا مغز آدمی همیشه همراه