‹59فروپاشی جسم›
فکر نمیکردم انقدر بدنم تحلیل بره وبریزه بهم ولی متاسفانه من با بدنم اصلا مهربون نیستم دیروز سِرُم لازم شدم وهنوزم ضعف دارم واینا همه از استرسه اگه بنویسم تمام اجزا بدنم رو با استرس نابود کردم اغراق نگفتم وواکنش اطرافیان چیه؟ خب استرس نداشته باش
منتهی من استرسم درونیه یعنی چی؟.یعنی خودمم نمیفهمم تا اینکه یهو معدم تیر میکشه،دندونام بیچاره ام میکنه سیستم ایمنی بدنم تحلیل میره پوست لبمو میکنم زیاد حساس میشم زیاد میخوابم وسو تهش میبینم اوکی الان باید خودتو آروم کنی تا همه درآرامش قرار بگیرن.
میدونی چرا استرس دارم؟.برای سال قبل برای یادآوری تک تک این روزا در۴۰۲گذشته وشرمندگی خودم در برابر خودم اینجا واین لحظه نگرانیم برای هیچ حرفی،واکنشی نیست فقط خودم،حقیقتاً میترسم آره ترس دارم،ترس دارم تیر ۴۰۲ تکرار بشه اون لحظه ساعت ۹:۳۰حس کمبود وقت،حس گیجی،حس نفهمیدن،گم شدن،وگم شدن درفکر وحواس پرتی.
صادقانه بگم حتی نمیدونم چی دارم مینویسم دورم پر از کتابه وبرگه وهر لحظه داره بدنم یخ میزنه واین من رو هیچ کس نمیفهمه چرا؟چون بارها نوشتم هیچ کس احساس شمارو تجربه نمیکنه پس درک مقابل از شما ونگرانی هاتون نخواهد داشت!.
غم انگیزه خیلی غم انگیز دوست دارم بخندم وبگذرم برم اما نمیدونم آرزویی دارم که نمیدونم محقق میشه یانه چیزی که معنا دهنده قدم های بعدی منه چقدر نزدیکم بهش؟نمیدونم مطمئنم به خودم؟نه نه نه.
چقدر منزجر که نیاز دارم یکی درگوشم بگه که میتونم که منو بفهمه ودیده باشه که چه برمن رفت هر چند هرچند هرچند هر چند این من همیشه تنها بوده خودشو داره وبالاسری رو همینطورم انگار می مونه نمیدونم.
آسمون اردیبهشت باید پراز پرنده باشه درختا سرسبز باشه ولی هراس آوره هراس ترس ترس دلهره وواهمه!Ó╭╮Ò