بهار ۴۰۴ چه شد؟

فروردین : ماه منظمی بودی دوست داشتم امیدوارم سال دیگه وقتی باز برمیگردی به چشمت ببینی که هنوز همون نظم رو دارم امیدوارم ولی خب خیلی آروم ودلنشین ولی طولانی بودی.

اردیبهشت: تو ماه کتاب من بودی هرچه می خواندم بازهم میتوانستم باز هم تو تمام نشده بودی تو بودی ولی دوست داشتم آری.

خرداد: تلخ بودی همیشه تلخ میگذری وقتی ماه امتحاناتی اما این بار فقط برای من تلخ نبودی برای میهنم تلخ گذشتی.

سومین وچهارمین  سی وچهار

چیزی به نام جنگ.

ـ بعد فرجه ها به سختی برگشتیم به خوابگاه بازهم به سختی برمی گردم خونه،دیشب یهو نمیه شب گفتن خوابگاه تخلیه کنید وقتی داشتم وسایلمو جمع میکردم قطره قطره اشک می ریختم و فقط میزاشتم داخل کیفی چیزی نمیدونم چی به چی شد.

ـ زندگی خوابگاهی یعنی بی تعلقی یعنی تو نه خونه رو داری نه خوابگاه به هیچ جا تعلقی نداری

ـ به طرز عجیب و هولناکی باید خوابگاه رو تخلیه میکردیم جوری که حتی فکرشم نمیکردم،حتی به ذهنمم نمی رسید وسیله هامو چطور باید جمع کنم؟

ـ این دوترم یه چیزایی تجربه کردم که واقعا برام عجیب بودند زندگی رو تحربه کردم که حتی به ذهنمم خطور نمی کرد.

ـ صبوری پیدا کردم که خودم متعجبم،علاقه ومحبتی برام از اون شهر گذاشت که عجیبه.

ـ دوشب هست که نخوابیدم،غذای درست نخوردم،ارامشی نداشتم اما بازم شکر یکم بهتر بشه می نویسم بیشتر مینویسم.

سبک دلبستگی تمایل کودک.

ـ امتحان اولم گذشت رفت.

ـ قریب به دوهفته وقت گذاشتم براش امیدوارم راضی باشم بعد چند وقت بچه هارو دیدم همون کلاس همیشگی که اکثر مواقع کلاس داریم

ـ دوترم داشتن این کتاب،چهار واحد‌

ـ 17شدم.

۱:۵۴

مشکل فقط واکنشه،واکنش های هیجانی احساسی عصبی ساده لوحانه

وبعد نشخوار ونشخوار ونشخوار فکری بارها وبارها تکرار میشه وتکرار میشه.

دارم تحمل میکنم،تحمل وتحمل همه چیز باهم

عصبیم،دلخورم،مظطربم،خستم،صبوری میکنم حوصله میکنم ومیگذرم.

۲:۲۱ یه رکاب بی نگین

ـ اگر قرار باشه که هر بار من همین احساس رو داشته باشم پس فرق من چیه؟مگه من نباید به احساساتم معنا بدم؟

ـ قرار نیست یک ترم زحمت رو به خاطر حال بد به فنا بدی نه جهان این بار نه، نه تنها خودت حق نداری که بلکه برای آدمهای ذهنت هم وقت نداری چون اونا خیلی وقته تموم شدن تمومش کن.

ـ این بار اجازه نمیدم بهت

روبه رو درخت بلوط زل بزن به آسمون

ـ نشستم یه گوشه خوابگاه باد داره می وزه از این بیسکوییت شکلکی ها می خورم شیرینه وطعم وانیل میده وفکر میکنم که امروز ناهار نخوردم،وشاید کارم اشتباه بود وحس میکنم مغزم تمرکز نداره نمی دونم.

ـ چند ساعت قبل که سالن مطالعه بودم وکتاب هیلگارد دستم یک بنده خدایی با تعجب اومد گفت رشتت چیه؟ ـ گفتم روان شناسی گفت همشو باید برای امتحان بخونی؟ ـ یه لبخند زدم گفتم نهه چهار فصل فقط ⁦(⁠ ⁠ꈍ⁠ᴗ⁠ꈍ⁠)⁩ هرچند تو ذهنم اینطوری بودم که خب ارشد باید همه رو بخونم آره.

ـ بعد به این فکر کردم وقتی روز اول هیلگارد رو خریدیم همون وقت هممون اکثراً ته مسیر رو دیدیدم این شروعشه تازه.

ـ احساس چقدر سخته،هیلگارد چقدر سخته همش زیست زیست فقط این ترم بگذره البت میدانم که بازهم شروعشه مونده تا اختلالات.

ـ ولی بازهم شکر شکر شکر شکر الان درگیر درس دانشگاهم می فهمم که الان خیلی وضعیت بهتری دارم شکر امید دارم به خوبی پیش بره سخت هست قطعاً ولی منم عادت میکنم دیگه نه؟

واقعیت سنگین وتلخ

یک استان دیگر وتنهایی وحس غربت.

ـ امروز یا امشبی که گذشت به این تاریخ نسخه ایی از تکیه کردن خودم به خدا در وهله اول دیدم و ارامش زیاد وبعد تکیه خودم به خودم این مرحله برام قفل بود ولی شد.

ـ امروز حس کردم فاصله ام با مرگ کم نیست و واکنشی نداشتم فقط هر چه میگذره خودمو بیشتر میبینم دیگران رو کمتر اول برای تکیه بالا سری رو می بینم بعد خودم امشب می تونم به خودم افتخار کنم وبگم بهتر میشه.

ـ یعنی به این همه سختی زیاد،دلشوره نگرانی زیاد حل ودرست میشه :).

ـ شب،۸:۲۸،کوله،جاده،پیچ،مرگ،زندگی،امید،خیانت،ادایی.

ما بالاخره سبز می شویم مثل یک بهار.اول

ـ نمی دونم چی باید وجود داشته باشه که خونه که هستم زیاد می نویسم،فیلم میبینم،ودرس می خوانم وشدت استرسم زیاد وزیاد تر است واعصابم کلافه.

ـ گاهی حس میکنم اتاقم،همان دکوراسیون همان چیدمان کنکور را که دارد خواه یا ناخواه وقتی برمی گردم مدام ناخوداگاهم به کنکور برمی گردد واسترسم زیاد میشود ترم که تمام شد باید تغییراتی هر چند جزیی برای اتاق انجام بدهم.

ـ درسته که فردا برمیگردم،اما انقدر نشخوار فکری دارم که تا صبح هم بنویسم نمی توانم فقط اینکه نتیجه این چند روز مونده لطفاً سرپا بمون وادامه بده توقعی ندارم ازت عزیز من تو به خودت می توتی تکیه کنی ودر بالاترین نقطه به خداوند ولی یکم تحمل کن یکم ادامه بده تا تموم بشه این ترم ویکسال تحصیلی تموم بشه به خوبی:).

پیچ ششم زندگی

گاهی واقعا لعنت بر مؤنث بودن که چیزی به جز استرس نبوده

# ادامه نوشته

هله نومید نباشی که تورا یار نخواند

ـ امشبی که نتیجه ارشد اومده تا برسه روزی که زنده باشم ونتایج کنکور ارشد ما بیاد یه مسیر چندساله است صبر کن وببین.

ـ خب من قطعاً قرار نیست به کسی بگم تو ذهنم چی میگذره چون تجربه ثابت کرده گفتنش انرژی برای انجام دادنش رو میگیره ولی اینو می نویسم فقط برای خودم که این مسیر رو ببین جهان منتظرته.

ـ قطعاً زوده ولی ولی اگر زنده باشم،اگر در همین مسیر بوده باشم امشب رو به خاطر خواهم داشت من این ۴سال هرچی که تحمل خواهم کرد فقط به خاطر دیدنه یه نتیجه است اره یه نتیجه خوب خوب خوب حالا می تونی دست بزاری زیر چونه ات ومنو ببینی ایندفعه دیگه تیرم خطانداره.

ـ بسه واقعاً من به خودم بدهکارم وحالا فقط تحمل وصبرت رو نیاز دارم. مشهد،تهران،مازندران،شیراز،اصفهان،ب،ع.

زپس صبر تورا او به سر صدر نشاند

ـ ولی این مسیر درد دندان بعد داندپزشکی بعد دوباره درد یه چیزیو بهم یاد داد اینکه هر دردی زمان کافی نیازداره تا درمان بشه تا دیگه حس نکنی ابداً فراموش نمیشه منتهیٰ کمتر وکمتر میشه مرور ویادآوریش کمتر میشه وبعد کمتر شدن زجرش هم کم میشه بعد یه مدت میشه تجربه.

ـ هرچیزی به صبر خودش نیاز داره،همین لحظه به این فکر کردم که دریا هم موج های بزرگ وکوتاهی داره امواج آروم وسهمگینی داره هر کدوم به ساحل میرسن وبعد برمی گردند هر مشکلی میاد وتموم میشه ومیره.مهم نحوه‌ مواجه است می دونم هزاران بار این حرف روشنیدم ولی کاش حداقل خودم آروم برخورد کنم انقدر استرس نکشم همیشه یه چیز خوب پیدا میشه هیچ وقت بد بد مطلق نبوده

کاج های سر به فلک کشیده روبه رو کوه

ـ چهارشنبه که رفتم آزمایش بدم وقتی حس کردم خوب اوکی تموم شده رومو چرخوندم گفتم تموم شد؟ ـ گفت نه خون نداشتی که دوباره سوزن زد بعد من گفتم عههه من که دستمو مشت نکردم گفت منم دیدم خب زن تو نباید بگی؟⁦ತ⁠_⁠ʖ⁠ತ⁩

ـ از یکشنبه که رفتم دندانپزشکی ویعنی این دندون رو درست کردم تا خود دوشنبه درد شدید ومداوم داشتم حالا اما انگار یه سوزن تو دندونم فرو کردن یه چنین حالتی،حالا اگه بگذرم که چقدر لثم خون اومد وخون اومد چقدر اونموقعه که درد داشت بگذرم.

ـ مادرگرام گفت داداش بزرگت اهنگ ریخته ولی هیچ کدومو دوست ندارم تو برام چندتا اهنگ بریز گفتم من چاووشی گوش میدما همش غمگینه میخوای گوش بدی؟ یه دوتاهم گذاشتم گوش داد گفت آره چاووشی خوبه،خواستم بگم من اگه یک‌ هفته چاووشی گوش ندم که اصلا انگار زنده نیستم.بگذرم که سلیقه موسیقی من خیلی متفاوته خیلی . .

ـ بعد چند سال تونستم یه قالب دلخواه بسازم،دیروز نصف روزم رو صرفش کردم تا بشه هرچند نمی دونم با لپ تاپ چطوریه چون من اصلاً فعلاً با لپ تاپ کار نمی کنم هرچند که فهمیدم باید برای ترم های آخر یه پروژه یا مقاله به صورت انفرادی کار کنم تا کارشناسی بگیریم امسال که نه ولی سال دیگه باید شروع کنم کم کم،کار با اکسل و ورد وspss و زبان هم باید اوکی کنم میدونم عجله نیست ولی دوست دارم زودتر انجامش بدم نکشه به نزدیکیا ترم آخر وکنکور فعلا تمرکزمو میزارم برا امتحان وبعد به فکر این چیزایی که باید یاد بگیرم میوفتم کم کم یاد میگیرم.

ـ امسال تابستان خیلی شلوغه،باید چند تا کار دیگه هم بزارم برای پلن تابستان الان که‌هنوز نرسیده یادمه بیاد از یادم می ره.

ـ ازهمه جا نوشتم،تا استرسم کمتر بشه،من مداوم که خونم دکترم ریشه همش هم استرسه استرس واسترس زیاد خدا بهم رحم کنه.

ـ امیدوارم بتونم امتحانات رو به خوبی بگذرونم.

خواستم بنویسم وبنویسم اما منصرف شدم

یه کم خودتو نگاه کن.

ـ میخواستم بدترین صحنه رو ببینم تا پا پس بکشم،میخواستم تا مرحله زجر برم تا باز نبینم نشنوم،حس نکنم،لمس نکنم، بدترین ضربه رو برای خودم میخواستم،آره من خودم در برابر خودم خیلی بی رحمه ولی اینو تنها راه چاره وحل مشکلم می دونستم.

ـ همین کار رو هم کردم ولی مثل قبل نشد نه خیلی زود کنار اومدم ونشد اون چیزی که من میخواستم نه نشد حالا اما نمیدونم دیگه باید چیکار کنم تا نبینم تایکم خودمو ببینم خودمو وخودمو حیف

آنچه در بدن وذهن میگذرد

ـ ترم قبل مباحث یک قسمتش زیستی بود با نصف کتاب فیزیولوژی این ترم احساس دهنمو سرویس کرده من هیچی از زیست حالیم نیست هیچی قربونش برم استاد هم که وضعش بهتر از ما نیست

ـ چپیدم تو اتاق فکر وفکر وفکر وفکر،مدام چاوشی ومهیار می ترکه این بغض، کمتر از ۵روز باید برگردم

ـ باز رسیدم زمان فرجه و یه افسردگی یا تاریکی یه سیاهی دورمو گرفت ترم قبل بس نبود نه؟ـ خب من دهنم صاف شد این ترم که حالا که تهشه حالا که تمومه مگه میزارم اینطور تموم بشه؟ عصبیم من وقتی عصبی بشم به خودمم رحم نمیکنم طبعاً غریبه که هیچ.

ـ تمومش میکنم منتهیٰ این بار قشنگ تر وبهتر و از همه مهم تر گوربابای تمام این فکر ها ونشخوارهای فکری مزاحم که نمیزاره برم سراغ احساس .

ـ چقدر از درس هام،واحد هام واین ترم دوم کم نوشتم! منتهیٰ من اینجاییم فقط یکم ترم دوم درگیر نظم وخودم بودم می نویسم وقت هست.

ـ فعلا برای فرجه باید هیلگارد واحساس تکلیفشون مشخص بشه.

پیچ پنجم زندگی

ـ گاهی آدم هایی که هیچ نسبتی بهت ندارند احترام،اهمیت،عشق،توجه،محبت،بیشتری به تو هدیه میدن

# ادامه نوشته

آرامش چهرش زیباترش کرده بود

ـ برای اینکه اون نقطه اوج رو به خودم بدهکارم،برای اینکه حقمه خودمو تو رؤیا دیگه نبینم وتو واقعیت ببینم برای اینکه ذهنیت من همینه جهان تحت هر شرایطی در بدترین روزهای عمرش تنها وتنها یک دلیل خواهد داشت وهمون باعث ادامه دادنش میشه.

ـ برای اینکه بهترین وبهترین کاری که فعلاً می تونه بکنه همینه برای اون لحظه زندگی تو اون لحظه باید صبر کنه باید ادامه بده باید تحمل کنه باید سختی رو تحمل کنه ببینه بچشه لمس کنه ولی پاپس نکشه ادامه بده وفقط اون لحظه رو ببینه و و مهم تر از همه لبخند مادرشو ببینه :).

ـ نمی دونم امروز تو مطب دکتر چه حسی داشتم،چیزی رو داشتم حس میکردم که نمی دونم قبلا حداقل جهان قبلا وجهان دیروز این رو تجربه نکرده بود دلم یهو ریخت یهو به خودم اومدم حس کردم چرا نه؟ چرا برای تو نه؟ فقط کافیه تحمل کنی لبخند بزنی وبگذری

ـ ولی چیزی که وجود داره اینه که جهان باید خیلی صبور تر ،آرام تر ،استرس کم تر،نگرانی کمتر،آرامش خاطر بیشتر،حوصله بیشتر رو تجربه کنه تا بگذره.

ـ دکتر ٬ن.ا٬ شما امروز فقط دندون منو درست نکردی شما منو به نتیجه رسوندی اینو قطعاً هرگز نخواهی فهمید ولی صبرتو آرامشت حوصلت،جایگاهت،نگاهت،چشمات،لحظه ورودت به من خیلی چیزارو فهموند حتماً نیاز نیست ونبود که تو‌ چیزی بگی اون چه که من حس کردم امروز برام حس قشنگ وزیبایی بود

ـ با اینکه اصلا دندان درد،درد قشنگی نیست ولی شاید این درد برام به وجود اومد که یه سری چیزارو بفهمم که امیدوارتر بشم شاید هم من خیلی رفتم تو عمق ماجرا وچیز خاصی نبود.

ـ ولی فکر میکنم بعد از دوهفته درد مداوم امروز هیچ‌کدوم از اون سوزن ها از اون دستگاه ها درد بیشتری نداشت شاید یکم ولی نه مثل درد روحی،درد جسمی برام قابل تحمل تر از درد روحیه میگذره اینم رفت.

ـ دکتر شما خیلی گوگولی بودین خیلی از اون دسته آدما که هر وقت کم بیارم و یه لحظه فقط یه لحظه امروز به یادم بیاد حالم خوب میشه وادامه میدم خداحفظت کنه:).

نمی خوام مثل من تنها بشی با گریه ها.

ـ اینجانب از گوش دادن های متوالی به چاووشی آخر یکبار کر خواهد شد هم زمان از درد دندان نمی دانم چه کنم هم زمان برنامه امتحانی می نویسم هم چنان به هزاران جا فکر میکنم.

ـ هیچ وقت فکر نمی کردم که این که فامیلیم آخرش ی نداره انقدر دردسر داشته باشم:).همیشه یه ی اضافه میشه منم گاهی اصلاح میکنم وگاهی نه نمیدانم شاید از عادته.

ـ امروز زیبا بود،خیلی زیبا.

ـ چقدر چاووشی خوب می خونه،چقدر مهیار آهنگ جدیدش من بودم نمی تونم مهیار رو نمی تونم مثل چاووشی انقدر گوش بدم ممکنه به مرز هق هق برسم⁦ರ⁠╭⁠╮⁠ರ⁩.هعی

آمد بهار جان ها

ـ رسیده ام خانه فعلا تا چندین روز سرتیتر خانه آمدنم است.

ـ اعصاب خردی که خانه دارد فاجعه است فاجعه فاجعه.

ـ به فکر امتحاناتم،ویکم رفرش خودم وخودم وخودم.