زنان | نشریه

این نشریه در مورد زنان بود.

ـ قبلاً خیلی قبل تر شروعش کردم،هفتهٔ پیش هم تموم کردم الان نمی دونم واقعاً با این همه گذشت چیکار کنم چیزی یادم مونده یانه😂.

ـ میدونی من قبل از اینکه چندین تا نشریه بخوانم فکر میکردم،که چه قدر مهمه نشریه خواندن و وای بر من چه چیزی رو دارم از دست میدم ولی در واقع نشریه،یک منبع شاید دست دوم باشه که مطالعاتی از بچه هاست که با خلاصه نویسی وتحلیل از کتاب وفیلم ومقاله ها و.. نوشته میشه شاید خیلی روان باشه نوع نوشتنش ولی اکثراً چندان دیگه رغبتی ندارم از اون لیست زیاد دیگه مطالعه کنم،ترجیح میدم منبع اصلی بخوانم نمی دانم.

ـ اما موضوعاتی که در مورد این نشریه بود واقعاً موضوع حیاتی بود چیزی تحت عنوان "زن" اشتغال،مادری کردن،ازدواج،بچه دارشدن رکن مهم خانواده .

ـ چیزی که خیلی در ذهن من جایگاه ویژه ای داشت اشتغال خانم ها بود که به چه سختی شکل می گیره،در واقع می دونی حتیٰ اگر فرض بگیریم یک خانم محیط کاری امنی خواهد داشت،همسری بادرک وشعور خواهد داشت،اما بعضی چیزها اجتناب ناپذیره مسئله میشه تربیت فرزند.

ـ اگر یک خانواده بخواهند بچه دار شوند وخانم شاغل باشه بیشترین سختی به دوش خانم میشه از زمان بارداری وکار،تا زمان زایمان،افسردگی ونوسانات روحی،واشتغال بعد از آن واقعاً چیزیه که خیلی فرسایش روحی در یک زن ایجاد خواهد کرد.

ـ علاوه بر اون یک کودک وقتی که به دنیا می آید براساس ارتباطی که با والد خود که بیشتر منظور مادر می باشد جهان بینی اینده اش تاثیر گذار خواهد بود در واقع از متولد شدن تا سه سالگی فرزند،سبک دلبستگی کودک شکل خواهد گرفت در واقع امن بودن مادر،دردسترس بودن مادر،علاقه ومحبت مادر همه وهمه در اینده وزندگی فرد تأثیر گذار خواهد بود.

ـ چیزی که حتیٰ با مادربزرگ،پدر،پرستار شکل نخواهد گرفت وقتی فرزندی ۹ماه اولیه در رحم یک مادر شکل می گیرد خواه ناخواه احساس وابستگی ایجاد خواهد شد آغوش اولی که نصیب مادر می شود و.. همه وهمه می تواند چقدر وچقدر در زندگی یک بچه اثر بگذارد.

ـ این روزها این بیشتر دیده خواهد شد مشکلات اقتصادی که وجود دارد،وحس استقلالی که درخانم ها ایجاد شده شاید کمی تاحدی باعث شده است که یا مادران نخواهند بچه دارشوند یا واقعاً دچار سرگشتگی می شوند این مورد حتیٰ در ذهن من هم هست.

ـ انقدر بعضی صفحات این نشریه برایم،حیرت انگیز بود که عمق به عمق وشاید سطر به سطر دوست داشتم به ذهن بسپارم البته برخی صفحات،.

ـ هورنای کسی که واقعاً دوست دارم حداقل کتاب روان شناسی زنانش رو بخونم وبعد ها بنویسم ازش.

ـ میدانی حال که فکر میکنم کاش یک گرایش به عنوان روان شناسی زنان داشتیم،زن شخصی که بسیار در کودکی،نوجوانی،بزرگسالی یک فرد تاثیر گذار خواهد بود.

بیگانه | کتاب

ـ بیگانه از آلبر کامو راخواندم.

ـ از توصیف های جزیی کامو از شخصیت اصلی به شدت کیف کردم حالم خوب میشود وقتی در متن هاجزییات بیشتری می خوانم جزییات مرا دیوانه می کنند خودم هم تلاش میکنم اینگونه بنویسم ولی گاهی نمیشود.

ـ اتفاقاً،از این پوچ گرایی،از این بی احساسی،شخصیت اول خوشم اومد غیر منطقی به نظر می رسه ولی از آدم های اینطوری خوشم میاد مگه همیشه قراره همه آدمها احساسات یکسانی داشته باشند؟

ـ اتفاقااین نشان دهنده حاذق بودن کامو را نشان می دهد که اینگونه توانسته پوچی را بنویسد.چه اسم جالبی هم دارد "بیگانه".

ـ حال اما از کامو نمی توانم بخوانم،دوست دارم از داستایفسکی بخوانم بیشتر وبیشتر. .

ـ هر چند پایان خوبی نداشت ولی جالب بود خیلی زیاد برایم جالب بود.:).

ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد | کتاب

ـ ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد.

ـ 19فصل اول اصلا منو مجذوب نکرد از 19تا28که دیگه تموم شد منو مجذوب خودش کرد خیلیی برام قشنگ بود ⁦⁦(⁠╥⁠﹏⁠╥⁠)⁩.

ـ میدونی به این فکر کردم که بعضی مسیرها اولش اصلاً قشنگ نیستن پر از چالش وسختی ومشکلات هستند اما تهش قشنگن تهش خوب تموم میشن مهم اینه که تهش تموم میشه با زیبایی وخوبی تموم بشه،الان احساسی که در پایان برای من داشت نتیجه گیری از کتاب هم برهمون حس میشه البت اگر مدت زمان طولانی مثل من هی بخونی و ول کنی کتاب رو . .

ـ گیر کردن تو خط قرمز ها تو تابو ها تو این که پس مردم چی؟ اینا اینا همه فرصت زندگی رو از آدم می گیره اگر آدم همین فردا بمیره چی اونموقع هم میخواد توجه کنه به این موضوعات؟.

ـ خیلی از موضوعات روان شناسی رو درخلالش اورده بود واقعا قشنگ بود.:).

ـ من هر روزی که میگذره دارم سعی میکنم بهتر زندگی کنم وخودمو بابت اشتباهاتم ببخشم وبتونم با آرامش زندگی کنم.

می خواهم تا انتها تنها بروم

  • 9

ـ باز فکر کردم به این فکر کردم چه شد که یکدفعه فکر کردم باید یک سری بخش های آناتومی مغز را بخوانم؟ اصلا حال که نگاه میکنم فیزیولوژی کمی وارد جزئیات بیشتر شده است.

ـ کتاب ورونیکا را نمی توانم تمام کنم،دنیای سوفی را 4بار طی سال های 400تا کنون تلاش کرده ام بخوانم ونخواندم وامسال که باز قصد کردم بیشتر فهمیدم که بخشی از صفحات مربوط به فلسفه ای است که من خودم خوانده ام ودیگر برایم جذابیتی ندارد،کتاب هایی که باید میخواندم انگار روی دستم مانده اند ودنبال خرید کتاب های جدیدم میدانی واقعاً به این نتیجه رسیده ام که من نیاز دارم کتاب های داستایوفسکی رو یا شاید کامو یا شاید نویسنده های دیگری که در ذهن دارم را بخوانم این ها مرا ذوق زده می کنند این کتاب ها هستند که دلم میخواهد بخوانم اصلا می خواهم آثار یک نویسنده را شروع کنم وبعد به پایان برسانم نمیدانم فعلاً فقط فکر خواهم کرد.

ـ این روزها بی حال تر شده ام وخب این برایم اصلا خوب نیست ولی من کمی کنار می آیم میگذرد به هرحال

ـ شمارش دوباره از سر گرفته خواهد شد وقتی برگشتم

چه تعداد کتاب میخواهی؟

  • 6

ـ بازهم هیچ فقط دارم یه نشریه رو میخونم که اگر برسم وتموم بشه درموردش خواهم نوشت ولی خیلی موضوعات جالبی داره.

ـ هرچیزی که دارم میخونم یک سرش بر میگرده به مغز باید بخونم فردا اون برگه های پرینت شده از آناتومی مغز رو میخونم شاید فعلا فقط درحد یک کلیات بخونم شایدم بتونم فصول فیزیو رو بخونم نمیدانم

ـ یک روانکاو خانم که کتاب نوشته ونظریه های فروید رو نقد کرده دارم کم کم بهش علاقه مند میشم آره اینطوری که اول باید کتاب فروید رو تموم کنم بعد برسم سراغ این خانم امیدوارم ولی اینو میدونم که درموردشون تحقیق میکنم میخونم وبعد تر شاید نوشتم.

ـ امشب وقتی تو سایت دنبال کتاب دست دوم بودم دیدم حتیٰ نمی تونم دیگه کتاب دسته دوم هم بخرم بودجه نمی رسه خیلی غم انگیزه برای منی که چند وقته نمی تونم کتاب بخونم ورونیکا هنوز مونده دنیای سوفی رو نخوندم ولی دلم میخواست یک کتابخونه شخصی داشته باشم دلم میخواست که بتونم دونه دونه کتاب بخرم یک کتابخانه درست کنم ولی حیف که همین انگیزه هم دارم از دست میدم حیف من که خیلی وقت نیست کتاب متفرقه میخونم ولی داره اوضاع جوری میشه از لحاظ هزینه که اونی هم که کتابخونه نتونه کتاب بخره.

ـ اره میشه آنلاین خوند اما من دنبال ساعت هاییم که گوشی رو از خودم دور کنم نه اینکه بخوام کتابم آنلاین بخونم هعی . .

ـ گاهی واقعا غم انگیز میشم اری اون هم منی که نیاز دارم کتاب رو کتاب بخونم کاش میتونستم یک‌ کتابخانه شخصی داشته باشم فک کنم نیاز دارم در آینده مهریه ام بشه یک کتابخانه شخصی با فلان تعداد کتاب نمی دونم بشه یانه ولی خب ایدهٔ خوبیه آره ⁦ಠ⁠_⁠ʖ⁠ಠ⁩کاش به همین راحتی بود

تو میدانستی که من چندان خوش بین نیستم؟

  • 3

ـ امروز نشریه شناختی رو خواندم یعنی درواقع یک بخشش رو‌خوندم وبه گرایش ارشد فکر کردم آری به گرایش شناختی وشاید بعد تر علوم اعصاب،میدانی چندان هنوز کامل درجریان نیستم قطعاً اما فعلا از گرایش هامیخوانم هرچه بیشتر بدانم آرام وآسوده خاطر تر هستم.

ـ یعنی درواقع این نشریه را کامل نخواندم بلکه فقط قسمت مصاحبه یه اساتید رو خواندم آن هم در مورد شناختی .

ـ بعد به این فکر کردم که تمام این نشریات هم همهٔ صفحات بدرد من نمی خورند حداقل،وبعد تر فهمیدم فقط یک انجمن ونشریه است که واقعاً مطالبش ارزش خواندن دارد پس چرا من انقدر حرص می خورم؟.

ـ اما حداقل میدانم که خوب بود:).

ـ برنامه ریزی کردم و شاید چند وقت دیگر چندین پست اینجا بنویسم باید هنوز فکر کنم.

سوگ | نشریه

این نشریه درباره سوگ واز دست دادن افراد بود.

ـ این نشریه دومیه که خواندم البته بیشتر محسوب میشه ولی این دومیه که نوشتم این نشریه هایی که من می نویسم از انجمن های علمی روان شناسی دانشگاه های متفاوت هست که خب هر چهار فصل منتشر میشه در اولین نشریه که خواندم لینکش رو اینجا ارسال کردم اما حال اگر کسی واقعاً علاقه مند به خواندن بود بهم کامنت بده آدرس می فرستم.

ـ اما نشریه ایی با موضوع سوگ خواندم اتفاقا مرتبط با این چند وقته است.

ـ موضوع غم انگیزی بود خیلی غم انگیز غم از دست دادن،بهایی برای از دست دادن افرادی که دوستشان داریم اینکه چقدر باید عزادار بود چگونه باید کنار اومد وچه‌چیز باعث این همه آشفتگی وحال بد میشود.

ـ چیزی که خیلی به تعداد زیاد پیشنهاد شده بود اینه که اگر فردی دچار سوگ شد وکسی رو از دست داد در مرحله اول باید بپذیرد انکار خودش مشکل را کمی سخت تر میکند پذیرفتن فهمیدن اما چقدر از دست دادن چقدر مرگ مشکلی است غیر قابل هضم وسنگین اما نشریه خوبی بود.

ـ مثلاً در قسمت دوم در مورد جدایی رنج یا رشد یک دید بسیار تازه ایی به من داد که ″اگر به جدایی به عنوان یک شکست نگاه نکنیم و به جای آن جدایی هارا به عنوان جهش ورشد ببینیم چه؟″دید جدید باعث حل مشکل می شود آری گاهی زندگی نیازمند تغییر رویکرد ودیدگاه تو هست،اگر من به این فکر کنم که هر رابطه هر ارتباط هر پیوندی که با دوستانم با دیگران روزی داشته ام واکنون دیگر نیست دیگر از دستش داده ام اگر فقط فکر کنم اینها پلی هستند برای زندگی بهتر آن لحظه در آن طرز فکر احتمالا حال بهتری پیدا خواهم کرد.

ـ این مهم است که با غم چگونه برخورد کرد این مهم است که بدانیم تا کجا عزاداری کافی است وکی باید به زندگی بازگشت

ـ وبعد از یک تکنیکی به عنوان :″تکنیک صندلی خالی" صحبت شد درواقع در این تکنیک به این شکل هست که مقابل یک صندلی خالی می نشینید وتعارضات درونی خودتون ویا ،آن چیزهایی که میخواهید به کسی که از دست رفته است یا نیست بگویید بیان میکنید وهمین روش باعث حل شدن تعارضات مانده میشود.در واقع شما صحبت ‌میکنید کشف میشود گاهی درد در پشت احساس هایی متفاوت پنهان است شما باواژه با صحبت آن را پیدا میکنید بیرون می کشید

ـ این سرکوب احساسات،خودخوری ها،سکوت ها همه این ها زمینه ساز اختلالات است هر چه بیشتر بروز داده شود مشکل راحت تر حل خواهد شد.

ـ در قسمتی کوتاه از تاریخ گفته شد ومن فهمیدم نیازمند هستم که چندتا کتاب تاریخی هم بخوانم.آنقدر که بدانم چیزهایی راکه نمی دانم.

ـ درآخر این را منی مینویسم که غمی را سال ها با خودم حمل کردم گوشه به گوشه زندگیم بود انقدر سرکوب نکنید که چشم باز بشه ببینید چندین سال درگیر یک مشت احساس هایی هستید که اکنون دیگر حتیٰ به دردتان هم نمی خورد،زندگی را هدر ندهید نشود چشم باز کنید وببینید زندگی را ندیده اید.

انسان در جست وجوی معنی  | کتاب

ـ خب،خب اولین کتاب از دسته کتاب های پیشنهادی استاد فروید رو تموم کردم

ـ دارم به این فکر میکنم کاش تابستان هم می تونستم بیام واز دانشگاه کتاب بگیرم حیف واقعا حیف

ـ به چهار رروز تمومش کردم ولی خب یکم سنگین بود من خیلی وارد جزئیات نمیشم ولی آخرش خیلی قشنگ تر بود خیلی از این چهار روز که خوندمش واقعا سعی کردم افق دیدم رو تغییر بدم وبرای هرچیز تلاش کردم معنا پیدا کنم وخب شد آره شد

ـ ته این کتاب از یه روش خیلی باحالی نوشته بود فرانکل میگه گاهی باید از قصد تضاد برای درمان یه سری مشکلات استفاده کرد یعنی مثلاً اونایی که ترس بی خوابی دارن وقتی میرن تو رخت خواب می تونن تلاش کنن تا حد توان بیدار بمونن ونخوابن که اتفاقا زودتر خوابشون میبره این جور که نوشته شده باید بالعکسش دیده بشه وهدف بشه تا هدف اصلی اتفاق بیوفته جالب بود حالا تاجایی که من فهمیدم بازم من میخونم وتلاش میکنم وسؤال می پرسم اگر نتیجه بخش بود که می نویسم.

ـ ولی خب خیلی معنا بخش بود لذت بردم:).

ـ برم سراغ کتاب بعدی دوتا دیگه دارم شاید بعدش هم دیگه نگیرم تا امتحانات نمی دونم ولی خب دنبال یک کتاب طولانی ترم تا برای امتحانات گاهی بخونم البت اگر برسم نمی دونم.

آنالیز پیاده روی

ـ یک ماه گذشت از روزی که پیاده روی رو شروع کردم بود روزایی که نتونم کامل انجام بدم ولی هر طوری که شد هر روز انجام دادم حتیٰ کم حتیٰ بادرد به غیر از دوروز که خیلی حالم بد بود که حتیٰ دانشگاه هم نرفتم اون روزا.

ـ مدیتیشن هم گاهی انجام دادم وتأثیر؟ـ فرای تصور بود نه اینکه دیگه فکر نکنم واین چرخه متوقف بشه نه بلکه فقط تا حدی تاحدی آروم تر شده

ـ از شب های روشن گذشتم دیدن دختر صددرصد دلخواه هم خوندنم انسان در جست وجوی معنا هم تموم شد:) به همین راحتی.

۲۱:۴۵ دیدن دختر صدردصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل  |کتاب

ـ قبلاً که اسمش به گوشم خورده بود حس میکردم باید خیلی قشنگ باشه خیلی خیلی یادمه هفته پیش وقتی تو سرچ ها یکدفعه پیداش کردم ذوق وانگیزه دیگه داشتم انگار کل دنیارو بهم داده بودند.

ـ رفتم کتابخونه وگرفتمش ولی باید بگم من هیچ پیش زمینه ای نداشتم وخب این کتاب چندین تا داستان داشت واین نام اصلی هم نام یکی از داستاناش بود

ـ اما آخرین داستانش آخریش خیلی به دلم نشست خیلی خیلی مرد یخی .

ـ اگه بخوام نمره بدم از ۱۰بهش ۴میدم چون اونقدراهم ارزش نداره متاسفانه منم به چهار روز تمومش کردم هوم.

ماه آوریل

تو هوایی که ابری بود رفتم کتابخونه تنها نقطه امن این دانشگاه کتابخونه وکتاب هاشه رفتم و دوتا کتاب گرفتم

متصدی کتابخونه یک خانم بسیار وبسیار خوش روییه انقدر که دوست دارم ساعت ها باهاش حرف بزنم انقدر آروم انقدر دلنشین

فعلا به اندازه پولی که میخواستم کتاب بخرم خرج کردم فعلا مجبورا امانت گرفتم تا ببینم چی میشه.

۱:۲۴ شب های روشن | کتاب

ـ قریب به ۱۰روز خوندن شب های روشن طول کشید بسیار زیبا،عمیق،وانتهایی غمگین.

ـ عجیب با فکری که این چند وقته داشتم یکی بود نمیدانم برای پایانش باید ناراحت باشم یا شاد.

ـ یا میتوانم بگویم شادی غمگینی برایم به ارمغان آورد.:).زببابود.

ـ جملات زیبا زیاد داشت شاید باید بگویم اکثر کتاب را خط خطی کرده ام چون باید از اکنونم بهتر بفهمم.

ـ به عنوان اولین کتاب جدی که خوندم واقعا زییا بود خیلی زییا

ـ درکل اگه بخوام بگم ارزش خوندن داره یانه رو نمی دونم خیلی هم پیشنهاد نمی دهم از ۱۰من می تونم بهش نمره ۵بدم.آره خوبه.

تاریک ترین وروح آزار ترین.

ـ با وجود این احساس می کردم که زندگی پیش از آن انگاری ساده تر بود وآرام تر واین فکر سیاه این جور به ذهنم بند شده نبود وجانم این جور در سیاهی غوطه ور نبود واین ندامت روح آزار،این غصه های سیاه که شب وروز آرام از من می رباید، نبود وآدم حیران است که پس این رؤیاها کجا رفتند؟

ـ شب های روشن داستایفسکی.

ـ اکنونم همین است.

نشریه هایی که هر روز بیشتر وبیشتر میشوند

نشریه هارو باید بزارم واز تابستان بخونم.

دیشب که چندتارو بررسی کردم دیدم خیلی نیاز به وقت آزاد دارن یا اینکه میزارم تابستون یا اینکه اگر یکی رو شروع کردم شاید چندین وقت طول بکشه چون مبحث میره روی نقدفیلم نقدمقاله نقد کتاب و ..نیاز داره که ذهن آمادگی بیشتری داشته باشه یا شاید کمتر بخونم نمیدونم.

لباسی که تو‌کمد خاک می خوره.

ـ هربار هرکدومشون رو وارد بازی مشابه کردم همشون پاسخ یکسانی بهم دادند من مشتاق بودم وچشمانم می درخشید وآنها با گفتن یک جمله مرا به غمگین ترین بعد خودم می رسانند.

ـ هیچکدام نمی فهمند که چه چیزی را برمن تحمیل میکنند هیچ‌گاه هیچ کدام آنها مرا آنگونه که هستم ندید مرا آنگونه که خواست دید گاهی خسته میشوم از تلاش های بیهوده ومزخرف از بودن آدمهایی که حتیٰ ثانیه ای نخواستند مرا بشناسند.

ـ همین میل مرا برای ارتباطات بیشتر کم میکند باعث میشود حصار خودرا داشته باشم وبه احدی فکر نکنم همین ها اشتیاق مرا از من میگیرند همین ها مرا بی حس میکنند.

ـ مگر من چه قدر توان دارم؟ـ هیچ من درتلاشم که خرده دوستی های اینجارا نگه دارم ودیگر کسی را به عنوان دوست انتخاب نکنم آری باهمه خوب خواهم بود ارتباط خوبی خواهم داشت ولی چیزی که حال به آنها اجازه داده ام خیر.

ـ آری فاقد اهمیت شدند بهتر است.

به قول تکه های از یک کل منسجم: بهتر است هراز گاهی به خودمان یاداوری کنیم که از یک جایی به بعد من انتخاب کردم اینگونه مسیرم را در روابطم پیش ببرم وکسی مقصر نیست.

غروب خورشیدِ پشت ابر

ـ حرفام ته کشیده،احساساتم پوچ شده،حال وهوام شده مثل هوای بهاری به شدت مودی،دوباره بی اهمیت شدم،دیگه پیام خوشحالم نمیکنه دیگه الان چیزی به جز کتابی که فردا میگیرم نمی تونه خوشحالم کنه

ـ کاش همیشه حرفام ته میکشید کاش همیشه اصلا حرف نمی زدم

تو دست کمی از اون دیوانهٔ آن طرف دیوار نداری

موقعه هایی که کلاس آنلاین زبان دارم رو باید ببینید اگر در دور دست بنشینید به تماشای من قطعا خواهید گفت این یه تخته اش کمه وهیچ‌ شکی هم برایش وجود نخواهد داشت⁦⁩⁦ಠ⁠◡⁠ಠ⁩.

چرا؟ـ باید بگویم یه میکرفون رو قطع میکنم وخودم جواب میدم بعد به جواب خودم اعتماد نمیکنم ومیرم میزنم گوگل ترنسلیت ای شرم بر من که به خودم اعتمادی ندارم🤏🏻⁦ಠ⁠_⁠ʖ⁠ಠ⁩.

بعد هم که یکی بهتر شروع میکند حرف زدن اینطوری میشه قیافم⁦⁦ که خجالت بکش بچه که باید پیشرفت کنی ولی اهمال کاری نمیزاره⁠ꏿ⁠_⁠ꏿ

البت باید بگم انقدر سر خودم کار ریختم که اصلاً هیچ داشتم کتاب معجزه گر را میخواندم,ولی نمیدانم چرا اصلا نتونستم باهاش کنار بیام حس میکنم یه مشت اراجیف رو داره تحویل میده یعنی اینطوری که همون قانونه جذبه همون باور وافکارات نمیدونم من دارم میگم نظر شخص من بهش خوب نیست شاید هم ادامش ندم فعلا ولی تمرین هاشم هم خیلی من یکی نپسندیدم نمیدانم!.

کم کم باید از 03هم بنویسم و..

دلم باز هوس نوشتن های زیاد کرده دلم میخواد بنویسم بنویسم نمیدونم چرا وقتی خونم اینطور میشم میرم خوابگاه بلاگفا ؟ـ فراموش میشه بازهم نمیدانم حل میشه ببینیم بالاسری چی میخواد

امیدوارم آخر سالی برای همه خوب بگذره شروعش زیبا باشه.

خاطرات یک آدم کش| کتاب صوتی

تمومش کردم بالاخره تبریک میگم که کتاب صوتی خاطرات یک آدم کش رو تموم کردم

حقیقتاً من خوشم نیومد هوتن اصلا این نبود صداش انگار بخواد عوضش کنه من چنین چیزی حس کردم.

نوشتم احتمالا اسپویل داره !

والا چیز خاصی نداره این کتاب آنقدر که اینستا هی پست به پست میگفتند هنوز حالت خوب نیست هنوز گوش ندادی این کتاب رو؟از این چرندیاتی که نباید به اینستا اعتماد کرد.

به جز یک سری کلمات و جملاتی که در اعماق وجودم تاثیر گذاشتند وگرنه محتوا و داستان در اول به ظاهر قوی شروع شد ولی آخر ترکوند از شدت مزخرف شدن یه جاهایی اون وسط مسطا خسته می‌شدی همش دنبال هیجانی بودی که نداشت

من فقط به این خاطر که جنایی بود هم ترغیب شدم اول کار خیلی خوشم اومد ولی بعد پشیمون شدم

نمی‌دونم شاید هم نظر من اینه ولی خوشم نیومد نه اصلا.فقط یه چندتا جملات خوب ومشتی رو بزارم اینجا:).

  • هر کدوم یادداشت ها مثل یک ستاره تو دور دست کهکشون [دوست داشتم این جمله نصف و نیمه رو]

  • خطر زیاد عمر کردن [خطر زیاد عمر کردن!تاحالا هیچ وقت به عمر طولانی درباب یک خطر نگاه نکرده بودم خب آره برای منم یک خطر محسوب میشه برای هر ننه قمری که اهل آور ثینکری باشه خطر محسوب میشه سخت میشه ماجرا ]

  • اگر خاطرات گذشته را فراموش کنید[دوست داشتم فراموش میکردم آره حقیقتا من آدمیم که چندین وقته فقط دارم سعی میکنم گذشته رو رها کنم من موندم گیر کردم تو چندین سال پیش آدمهای چندین سال پیش حیف از وقت]

  • کی درگذشته تاریکم منتظر من بود؟[سؤال خوبیه اینو بپرسید از خودتون! ـ من بگم؟ من هیچ کس منتظرم نبود من ورژن آیندم منتظرم بود چندین وقته فکر میکنم و به این فکر میکنم آدما حوصله افرادی که در تاریکی گیر میکنند رو ندارند درحالی که یه مرحله آیی تو به قهقرا می ری ودرحین غرق شدن نجات پیدا می‌کنی ولی چرا آدما حوصله ندارن؟ این مرحله رو همه یه روزی تجربه میکنن ومیگذره یعنی باید بگذره تا نور وارد زندگیت بشه]

  • فضایی غیر از حال گذشته آینده[گفت با آلزایمر تو این فضا قرار میگیری فضایی که نه آیندست نه حال و نه گذشته هم سخته هم دلم میخواد تجربه کنم مثل یک لواشک ترشِ ترش میشه هم میخوای مزه کنی هم می‌دونی تحملشو نداری اون فضا عذاب آوره این کاملا آشکار میشه واسم]

روز روان شناس | نشریه

این فصلنامه( کلیک )درمورد روان شناسیه یعنی مصاحبه سه تا اساتید دانشگاهه اینکه چطور شروع کردن والان چه حس وحالی دارن و. .

میدونی چند دقیقه پیش که داشتم میخوندمش دیدم چقدر واقعا خوب که اینو پیدا کردم دقیقا اون حس جدایی که من بعد قبولی پیدا کردم این که خیلی مسائل رو روبه رو شدم این که مثلا من ناراضی ام از خیلی مسائل ومشکلات از امکانات وخب این فصلنامه تایه حدی حس همدردی داشت بامن انگار یکی درآغوشم گرفت وگفت اینا اتفاق می افته عادیه برا چندین نفر اتفاق می افته کافیه رد بشی بگذری کافیه تحمل کنی کافیه که ازشون درس بگیری

وای خدا اون حسی که من از خوندن یه سری مطالب روانشناسی میگیرم ورای توصیف منه!

بگیر دستت کتاب رو وشروع کن

دیروز کتاب تاریخچه رو خوندم (یکی از درس های تخصصیمون)ولی خب منبع پیام نور سنگین بود آره شروع کرده بود از شروع روان با تاریخی بگه دقیقا انگار داشتی فلسفه میخوندی رهاش کردم

بعد یه کتاب تو فیدیبو خریدم که خب درمورد زنان هست اینم باید تکمیل کنم

چندین تا فصلنامه دارم،اینجا احتمال زیاد به اشتراک میزارمشون وقتی هرکدوم رو خوندم میزارم باشد شاید به درد یکی خورد مثلا یکیشون رو الان تموم کردم و واقعا واقعا دیدم انگار اینارو باید حتما دنبال کنم وبخونم هم روان وآسون نوشتن هم گرافیک بالا هم مرتبط با رشتم.

میخواستم بپرسم ازکجا کتاب خوندن رو شروع کنم؟دیدم از جایی نیست فقط کافیه شروع کنی مثلا من اینستا خیلی کم میرم شبها درحد چک‌کردن و. . همونم باید صرف کتاب وفصلنامه ها بکنم.

خیلی دلم میخواد از بعضی مطالبی که میخونم بنویسم تحلیل های خودمو برم خب شایدم همین کارو بکنم مشخص نیست

شبح اپرا |کتاب انگلیسی

خب خوبه سال میلادیتون مبارک:).

باید بگم یکی از کتاب هاخوندم.

شبح اپرا رو‌خوندم و منی که کمتر با فیلم‌وداستان تحت تاثیر قرار میگیرم انتهای این کتاب واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم وبرای من حداقل زیبا بود.

کلا نوشته زیبا است من همیشه نوشته هارو به تصاویر ترجیح میدم البت صدا هم برایم جذاب است.

خوبه سال میلادی وتموم‌کردن اولین کتاب انگلیسی!تصادف خوبیه

اولین کتاب شبح اپرا✅