هر کس به خودش فکر خواهد کرد

ـ من روز هاست که نمی نویسم،که توان چیدن واژه ها را ندارم وحال با این کار نشخوار فکری ام بیشتر وبیشتر شده است از این روزها اگر بخواهم بگویم ترم سه درحال تمام شدن است از نیمهٔ آبان تا اکنون سعی کرده ام اکثر مواقع سالن مطالعه باشم،غمگینم،راه می روم،بحث میکنم،هنوز حرف میزنم اما این بار با این تفاوت که چندان حوصله نوشتن هم ندارم،دیگر حوصله گفتن هم ندارم نمی دانم چند روزی است که فهمیده ام آنچه من تحمل میکنم را چه کسی می تواند بهتر از خودم بفهمد؟ هوم؟

ـ من از نفهمیدن ها،از راه حل های مزخرف بدون همدردی،از نفهمیدن وادعای فهمیدن متنفرم،فهمیده ام نه آنچه که من دوست دارم بیان شود از شنیدن حرف های من هیچ وقت قرار نیست شنیده بشه در واقع از حرف زدن هم خسته شدم.

ـ کلاس های استاد میم رو نرفتم شاید خیلی کم آره همونی که ازش نور قلب وامیدم یاد میکردم انگیزه ایی برای شنیدن تکرار مکرارت نداشتم وندارم حتیٰ امروز با استاد ض هم کلاس برایم زندان شده بود من می دانم این ترم فقط استاد نون میم برایم کلاس جذابی بود

ـ اما حتی همان راهم دیگر نمی توانم سوال بپرسم،فعالیت کنم گاهی انقدر غمگین میشوم انقدر فکر میکنم که توان صحبت را ندارم آری گاهی از حرف زدن عاجز میشوم

ـ ترم سه بی انگیزه تر،کثیف،زشت،دل زده،آزرده خاطر میگذره واین فقط به خاطر این دانشگاه مزخرفه نه تنها این دانشگاه مزخرفه،که استادهای مزخرف تری هم داره،همکلاسی هامم بدتر

ـ آنچه من از دانشجو بودن توقع داشتم چیزی فرای این موضوع بود ولی نیست مزخرف تر از آن چیزی که من فکر میکردم میگذرد فقط گاهی کمی کمتر وگاهی کمی بیشتر

ـ فقط این بار بیشتر درخودم هستم،در اعماق وجودی خودم ودر کنج خودم،وسالن مطالعه ایی که هرشب منو میبینه،وزبان جدیدی که درحال مطالعه ام.

ـ گاهی از خودم میترسم شاید الان باید از خودم بترسم،همونیم درحال حاضر که شاید دوست داشتم اما باز بی حس واین بی حسی خیلی قویه خیلی

ـ نمی دانم حتیٰ دلیل ادامه دادنم چیه وقتی انقدر همه چیز برایم سنگین وسخت میگذره نمی دانم اینجام زنده ام هنوز اره نفس هم میکشم ولی نه اون شخصیتی که فکرشو میکردم

نتیجه چالش سه هفته ایی.

در چالش سه هفته ایی سخت /منظم

  • ساعت خوابم بهتر شد.
  • اکسپلور گردی کمتر شد.
  • درسها وجزوه ها منظم تر جلو رفت
  • حس مفید بودن گرفتم
  • منظم شدم
  • تونستم یک‌چالش رو به پایان برسونم
  • البته که نقص هایی هم داشت اما من نتیجه کلی رو میبینم
  • برای ماه بعد باید چالشم یک کوچولو سخت تر بشه شاید فرانسوی،مدیتیشن اضافه بشه:+)٫).

هفتهٔ سوم چالش سخت⁦:⁠0⁩

  • دیگه ساعت وزمان اذیت نمی کنه من دارم عادت میکنم.
  • شاید واقعاً درست است که برای ساخت یک عادت سه هفته نیاز باشدآری.
  • خوابم بهتر شد اکسپلور گردی کمتر شد
  • کاپلان خواندم،جلسه انجمن شرکت کردم،حس مفید بودن گرفتم
  • تمام شد آره این چالش هم تمام شد ومن به شدت راضی هستم به شدت شکر❤️:^«

هفتهٔ دوم چالش سخت⁦⁦⁦⁦=⁠_⁠=⁩

  • مرتب ومنظم انجام شده جای هیچ نگرانی نبود
  • هرچند بازهم خواب واکسپلور گردی ترک نشده.
  • اما من تمام تلاش رو کردم.
  • راضی تر از هفتهٔ قبلم:).

هفتهٔ اول چالش سختO⁠_⁠o

  • شروع مرتب ومنظم بودن بود من پایبند بودم خواندم ثبت کردم گذر کردم تلاش های زیادی کردم
  • اما خوابم منظم نبود نه بیش از اندازه اکسپلور گردی بود،کورس ها ومطالعه آزاد به فراموشی سپرده شده بود
  • اما در کل من راضی ام از انجام ندادن ها بسیار بهتر بود ممنونم که بودی وادامه دادی:›

سه راه جدا اما پر از امید

ـ یکشنبه ودوشنبه شلوغ ترین وپرکلاس ترین روزمنه در این ترم.

ـ روزهارو با دلخوشی های کوچک میگذرونم که می دونم هیچ وقت قرار نیست تجربه دوباره بشه:).

همین الانش دلم نمی خواد کارشناسیم تموم شه سخته اره خیلی سخته ولی یه وقتایی واقعا قشنگه:)).

ـ جدیداً بچه ها از من خاطراتی رو میگن که خودم یادم رفته نمی دونم چرا حیف وحیف . .

ـ امروزم رو چندان انرژی نداشتم اما به حس وحالم گوش ندادم وفقط چیزی که باید انجام میدادم رو انجام دادم.

ـ شب هم با س .ن محوطه قدم زدیم وراجب نجوم،بلوط،تلسکوپ،مارشمالو،پول وآرزوهامون حرف زدیم:) این دختر به شدت به دل میشینه.

دو تن در یک قلب

ـ نه به کیفیت دیروز اما بدهم نبود شام نداشتیم،باید لباس میشستم،حمام میرفتم ولی تمام تلاشمو کردم:).

ـ جزوه آمار نوشتم،زبان خوندم واز معده درد به ستوه اومدم بیشتر وبیشتر دل تنگ مامان شدم،از دانشگاه تا خوابگاه با درد قدم برداشتم وخودم برای خودم دمنوش درست کرد وحس کردم که هیچ محبتی مثل مامانم نمیشه خدایا خودت مواظبش باش من خیلی وابسته اشم.

یک دریا فاصله بود‌

ـ شب قبل تا نیمه ایی از شب بیدار بودم وتاظهر خواب بودم؛بادوتا از بچه ها قرار بود بریم کلاس ورودی ها ولی فکر کردم کنسل شده منتهیٰ چند دقیقه بعد از اینکه بیدار شدم پیام داد ومن سریع ناهار خوردم ورفتم دانشگاه .

ـ هر چند که ورودمو اصلاً دوست نداشتم ولی از کلاس هم چندان راضی نبودم نه این استاد هم چندان خوب نبود سطح علمی خوبی داشت ولی ..

ـ اومدم وبیشتر وبیشتر به این فکر کردم که چطوری خودخوان این قسمت هارو اوکی کنم،یک کورس پیدا کردم واینم شد یکی از چالش هام برای چالش سه هفته ایی.

ـ تقریباً امروز سه ساعت وقت برد وبه همه چیز رسیدم:).خوشحالم آره بعد چند وقت نظم اومدن خوشحالم،درسمو خواندم،پیاده روی کردم،همه چی به موقعه وبه وقت:).

ـ سعی کردم بگذرم،دقیقاً مثل اون سکانس لیلا در پیر پسر میگه ولش کن این دقیقا من بودم امروز با هر غم که یهو می خواست سربزنه بیرون،یا یک حرف،یا یک حس نه الان نه.

ـ اما گردنبند ماهم پاره شد🫠اره درست بعدش به ماه خیره شدم به پارسال فکر کردم وآدمهای قبلاً وجایی که الان وایسادم ولی مهم اینه من خوب باشم این خیلی مهمه.

ـ درست همون لحظه ها به این نتیجه رسیدم که اگر من زنده نباشم کی قراره رؤیاهای منو به واقعیت تبدیل کنه؟ هوم کی به جز خودم مگه می تونه؟.

  • روز اول از بیست ویک روز⁦^⁠_⁠^⁩.

سه هفته چالش نظم.

ـ سه هفته آبان رو برای خودم یک چالش در نظر گرفتم؛کل مهر ونیمه ای از شهریوروهفته اول ابان بدون نظم رفتم خواب دیر وقت مزخرف،اکسپلور گردی زیاد،کتاب نخواندن،بی نظم بودن،خواب در روز وهمهٔ چیزهایی که داشتم سعی میکردم درست بشن ولی نشدن.

ـ سه هفته آزمایشی انجامش میدم وسعی میکنم پایبند بمونم از این سه هفته هم سعی میکنم هر روز بنویسم.

ـ سه هفته چالش نظم تا زندگیم بیفته رو دور چیزی که خودم می خوام.

ماه،اشب درست مثل مامان قشنگ بود.

ـ امشب درحد چندین دقیقه در یک نشست شرکت کردم ودرمورد نوشتن شنیدم:).شنیدم وشاید بیشتر ایمان آوردم به شفای نوشتن.

ـ امروز یه حرف تلخی شنیدم با دونفر حرف زدم واون تلخی رو نشستن نه ومن بیشتر وبیشتر از قبل به این فکر کردم که گفتن واژه ها قرار نیست حالمو خوب بکنه دارم مینویسم الان که می نویسم نه تنها اون حرف ناراحتم کرده که شنونده دیگه هم بدتر کرد کارو.

ـ از خودم می ترسم ونمی دونم چطور مراقبش باشم،شده مثل یک ظرف تکه تکه که باکلی تلاش سعی کردم بهم وصلش کنم ولی هربار در معرض از هم پاشیدنه.

ـ جنگ درونم خیلی سنگین وحزین شده،هیچ چیز وهیچ کس به جز فکر،خواب،راه رفتن های طولانی،نوشتن ها،پلی لیست تکراری حالمو خوب نمی کنه.

ـ همش درحال تلاشم از این باتلاق خودمو بکشم بیرون شده بود حالم بد بشه ولی هیچ وقت انقدر در عمق و درونم فرو نرفته بود حالا باید مواظب باشم یهو غرق نشم.

ـ اعتراف میکنم شاید بعدها اگر برگردم به مشکلات الان میخندم به این که اسیب پذیر شدم،خشمگینم,رهایی رو ترجیح دادم،به استایلم،به حرفهایی که میشنوم،به نادیده گرفته شدنم به همه وهمه این ها می خندم اما الان برام جنگ بزرگی محسوب میشه

ـ این باتلاق قوی تر میشه،مدام از ناکارآمدی،زخم های زیاد اطرافیانم میبینم وهربار این خلأ وتنهایی عمیق تر وعمیق تر میشه می ترسم از سگ سیاه افسردگی متنفرم اما این شنیده نشدن ها،دیده نشدن ها،واژه ها حرف ها منو مدام رنجور تر میکنه.

ـ فعل رفتن،مدام تکرار میشه حتیٰ خودم از خودم هم بیشتر تکرار میشه.

ـ هیچ وقت اون شونه نبود همیشه خالی بود،همیشه بودم ونبودند همیشه سکوت کردم،تحمل کردم انبار باروت شدم،خستم از خیلی چیزا.

ـ از دنیای مزخرف آدمهای این دانشگاه،این رشته مزخرف خستم،شوق وانگیزه ایی ندارم:). عملاً دیگه برام اهمیتی نداره

ـ این شهر خروار خروار غم وناراحتی بهم میده ماه ها افسردگی بهم سلام میکنه،میرم‌خونه بهتر میشم میام‌ودوباره میشکنم هی شکننده تر وهی زخمی تر می ترسم من از این من می ترسم.

ـ وهیچ کس به جز خودم قطعاً نمی فهمه:)نه اون خروار غم های بی دلیل،پوچی،بی معنایی رو هیچ کس نمی فهمه،شب های سنگین رو کسی نمی فهمه نه حتیٰ مامان.

ـ درحال جنگ وجدل برنامه هامم،کلاس های دانشگاه رو یکی درمیون میرم البته کلاس های استاد میم ح رو،زیاد فکر میکنم،اکسپلور گردی زیادی پیدا کردم هرچند که امروز اینستا رو حذف کردم،از بحث ها و حاشیه های بچه ها دور شدم،اینجا نمی نویسم،با ث دیگه چندان حرف نمی زنیم می فهمم که انگار رفاقتمون داره به مو می رسه یعنی برام رسیده ،با رفیق شفیق هم دیگه چندان ارتباط ندارم،تخت پایینم این ترم و خیلییی راحت شدم

ـ غمگینم زیاد،مدام فکر میکنم برنامه میچینم وحذف میکنم،راه میرم بیرون رفتن ها دیگه برام زیبا نیست،این خوابگاه دانشگاه دانشکده برام معنی ندارن،دنبال کتاب ضد پوچ گرایی بودم ولی همشون پوچ پوچ بودند.

ـ میگرنم عود میکنه،حوصله ام کمتر وکمتر میشه،کمتر می خوابم،می خندم ولی پر از فکرم،به آدمهای افسرده فکر میکنم،به زندگی های دیگر،به منی دیگر،به نبودن،به دنیای آدمها.

ـ شاید بیخیال تر به نظر برسم آره ایندفعه رها کردم گفتم بزار ث هرجا میخواد بره،رفیق شفیق با هرکسی که دوست داره می تونه دوست بشه ومن؟ من دیگه برام مهم نیست اگر یک نفر ۱۰درصد تو زندگیمه مشکلی نیست منم همون ۱۰درصد میشم براش نه بیشتر دقیقا همون نقطه اختلاف واون اختلافی که من قائل میشدم منو خسته میکرد اما الان نه.

ـ میدونم باید چیکار کنم وهمین کافیه باقی مهم نیست.

ـ از خیلی وقت پیش به این فکر میکردم که شاید ترم سوم باید مال خودم،احساسم،درونم باشه همین:).

شبیه به مرز

ـ درحال جنگ وجدل برنامه هامم،کلاس های دانشگاه رو یکی درمیون میرم البته کلاس های استاد میم ح رو،زیاد فکر میکنم،اکسپلور کردی زیادی پیدا کردم هرچند که امروز اینستا رو حذف کردم،از بحث ها و حاشیه های بچه ها دور شدم،اینجا نمی نویسم،با ث دیگه چندان حرف نمی زنیم می فهمم که انگار رفاقتمون داره به مو می رسه یعنی برام رسیده ،با رفیق شفیق هم دیگه چندان ارتباط ندارم،تخت پایینم این ترم و خیلییی راحت شدم

ـ غمگینم زیاد،مدام فکر میکنم برنامه میچینم وحرف میکنم،راه میرم بیرون رفتن ها دیگه برام زیبا نیست،این خوابگاه دانشگاه دانشکده برام معنی ندارن،دنبال کتاب ضد پوچ گرایی بودم ولی همشون پوچ پوچ بودند.

ـ میگرنم عود میکنه،حوصله ام کمتر وکمتر میشه،کمتر می خوابم،می خندم ولی پر از فکرم،به آدمهای افسرده فکر میکنم،به زندگی های دیگر،به منی دیگر،به نبودن،به دنیای آدمها.

ـ شاید بیخیال تر به نظر برسم آره ایندفعه رها کردم گفتم بزار ث هرجا میخواد بره،رفیق شفیق با هرکسی که دوست داره می تونه دوست بشه ومن؟ من دیگه برام مهم نیست اگر یک نفر ۱۰درصد تو زندگیمه مشکلی نیست منم همون ۱۰درصد میشم براش نه بیشتر دقیقا همون نقطه اختلاف واون اختلافی که من قائل میشدم منو خسته میکرد اما الان نه.

ـ میدونم باید چیکار کنم وهمین کافیه باقی مهم نیست.

ـ از خیلی وقت پیش به این فکر میکردم که شاید ترم سوم باید مال خودم،احساسم،درونم باشه همین:).

من دلم از دست دنیا خون دیگه

ـ زیاد از حد همیشه غمگینم،گریه میکنم،غر میزنم،همه چیز برایم سیاهه،دنبال تفریح نیستم،میل به سکوت دارم وکتابخونی،نمی دانم خوابگاه برایم مزخرف ترین جای ممکن است نمی توانم رؤیایی فکر کنم نمی توانم بله،انگار من هم انسان شادی نیستم

برو برو که خوب شناختمت

ـ تقریباً یک هفته است که من چیزی ننوشتم در هیچ جا از خودم،احساسم،روزمره چیزی ننوشتم ودر کلافه ترین حالت ممکنم.

ـ عصبیم،کلافه ام،از خواب بلند شدم،سردرد دارم دیشب عمداّ دیر خوابیدم وتا۳دراکسپلور می گردم،ورودی ها اومدن سر دوتا از هم اتاقی های جدید بحث داشتیم.

ـ در کل این یک هفته نمی دونم چند درصد pmsاما واقعا کج خلقی هایی از نظر خودم شخص خودم فقط،انجام دادم که حالا که فکر میکنم واقعا بعد از چند روز با خودم درگیری دارم.

ـ نیاز دارم آروم باشم،درسمو بخونم،کتاب بخونم،بروم بدوم مدیتیشن کنم،زبان بخونم و صبور باشم و به خودم فکر کنم ولی کلافه ترین حالت ممکنم کلافه خسته عصبی .

ـ بزار به این نحو بنویسم که خوابگاه کاملا جای مزخرفیه،دو دقیقه آرامش نداری حداقل من ندارم خب حالا باید بسازم:).

ـ مهربونیم در حد اعلایی حس میکنم مرده هم ناراحتم وهم نه ناراحت نیستم چون این چند وقته زیاد از حد ضربه خوردم بد چون دوست نداشتم این رو.

ـ فعلا کلافه ام آره.

فیزیک وگردش دور زمین

ـ از این استاد ض خوشم نیومد مشخصا باید چهارشنبه بیام سرکلاس همین استاد ولی اصلا تدریسش رو دوست نداشتم منطقشم دوست نداشتم مدام دارم خودمو متقاعد میکنم که ادامه بده بهتر میشه ولی خب.

ـ رفتم بیرون وبیشتر فقط وفقط راه رفتم،خیلی دارم دنبال یه پیچ خوب برای خرید یه هودی یاسویشرت میگردم ومدام دارم شک میکنم هی هی

من هیچ نمی گویم

ـ خوشحالم که دوتا عمومی رو در یک روز مجبورم تحمل کنم مخصوصاً دانش خانواده مزخرف استاد خیلی سعی داشت نظرشو تحمیل نکنه ولی خواه ناخواه داشت تحمیل میکرد که ازدواج خوبه وغیره .

ـ نمی دانم

علم چیست.

ـ متون تخصصی ساعت ۸استاد میم ح مزخرف ترین حالت ممکن بود کل تایم به این فکر میکردم که چرا من واقعاً انتقالی نمی گیرم؟ عصبی بودم خشمگین بودم استاد حتیٰ اشتباه تلفظ میکرد توقعات بی جا داشت کلاسش هیچ ارزشی نداره.

ـ رفتم کتابخونه،کتاب کالات رو امانت گرفتم وخوب حالا احتمالاً دوهفته وقت دارم،دزیره هم دارم می خونم.

ـ سرکار علیه هم نیومد کلاس تشکیل نشد:/.اونم گفت من نمی دونستم بامن کلاس داشتین باید میگفتین.

ـ اما کلاس تایم بعدی یعنی ۱:۳۰خیلی استاد سختگیریه اما انقدر قشنگ تدریس کرد که شب هم جزوشو تکمیل کردم کاش همه کلاس هام با استاد ن بود🫠حیف البته که شنیدیم چندان نمره نمیده ولی خب تدریس خوبی داره.

ـ این روزا اروم تر از هر موقعه هستم،مشکلات درسی کلاسی ورشته ایی وبحث های بین بچه ها خیلی زیاد شده اوضاع درحالت نرمال نیست ولی تحمل میکنم.

ـ من به انتقالی فکر میکنم،شاید هم درخواست دادم اما از طرفی نمی خواهم ارشدم را از دست بدهم.

احساس پوچ و تهی بودن داشتن.

ـ امروز رسماً ترم سه شروع شد؛

ـ شروع کلاس با استاد میم ح بود که من قبلاً بهش می گفتم استاد فروید این ترم سه تا از دروس رو باهاش داریم ولی نظر من برگشته نسبت به استاد ناامید شدم.

ـ من زیاد غر میزنم،نیاز دارم که شنیده بشم واوضاع اصلا خوب هم نیست رسماً دانشگاهمون بی دروپیکرترینه یک استاد خوب نداریم.

ـ یادگیری،تحولی،پشت سرهم هستند چقدر تحولی یا همون رشد سخت ولی زیباست،دروس این ترم واقعاً سخت تر از قبل شدن.

ـ آمار هم تشکیل نشد فکر کن به استادی که خوابه ولی دانشجو هاش سرکلاس منتظرش هستند بعد که تایم صبح رو ما برگشتیم ظهر تازه اومده دانشگاه⁦ಠ⁠,⁠_⁠」⁠ಠ⁩تایم بعدی هم ما نبودیم تشکیل نشد.

ـ کتاب هاهم چقدر قیمتشون بالا رفته وخب نمی دانم.

مهم اینه حالت خوب باشه.

ـ امروز رو فقط خوابیدم،خواب وفیلم:).کلاس نداشتم.

ـ فردا ۸کلاس دارم تا عصر فکر کنم.

ـ منبع هایی که معرفی کردن خیلی گرون شدن ومن دیگه الان به بعد حیفم میاد بخرم چون دوترم خریدم چندتا فصل فقط تدریس شد ارشد هم به کارم نمیان استادا هم جزوه نمی دهند ولی خب نمی دونم.

ـ نیاز دارم یه هودی بخرم⁦ಠ⁠﹏⁠ಠ⁩،یه مشت خرده وسیله باید بخرم ایندفعه پول هم دارم ولی فعلا دست نگه داشتم تاببینم چیکار باید بکنم حیفم میاد پولامو خرج کنم باید اولویت بندی کنم واحساسی تصمیم نگیرم.

ـ امیدوارم باز افسردگی نگیرم،غم گلومو نگیره،وبودن درخوابگاه منو درخودم فرو نبره،هرچند من خونه غمگینم،خوابگاه غمگینم من همه جا غمگینم دیگه فرقی نداره برام.

هنوز همون جا منتظرهستم.

ـ می خواستم اتاقم رو عوض کنم ولی وقتی رفتم وضعیت اتاق های دیگه رو دیدم منصرف شدم با اینکه تخت بالا تاحدی داره اذیتم میکنه ولی خب کمدخوبی دارم ومنصرف شدم.

ـ چندین ساعت درحال چیدن وسایلم بودم و خسته خسته بودم نه ناهاری داشتم ونه شامی ولی از اینکه اومدم خوابگاه راضی بودم بالاخره این دورانم یک روز تموم میشه.

ـ دفتر جزوه نویسیمو درست کردم فعلاً که قشنگ شده🫠امیدوارم بتونم منظم پیش برم.البت یک هفته باید صبر کنم تا ببینم استادا چه برنامه ایی دارن.

شروعی از ترم سوم.

ـ امروز انتخاب واحد یه تغییر بسیارجالبی داشت :).هرکس یک زمان بندی خاص داشت برای وارد شدن وانتخاب کردن من ۸:۳۰باید انتخاب واحد می کردم صبح برای بار چندم وقتی عمومی های انتخابیمو نگاه کردم دیدم اگه بتونم دوتاشون رو بگیرم تو یک روز میشه وپشت سرهم واینطوری یک روزم صرف عمومی میشم ومجبورم برم دانشگاه حقیقتاً چون این انتخابی ها از اساتید خوبی بودن گمان نکردم خالی باشن پس چندتا انتخاب داشتم که هرکدوم شد رو انتخاب کنم.

ـ وقتی وارد سایت شدم،وکدهارو زدم نمی اورد بعد فهمیدم باید کیبوردمو انگلیسی میکردم⁦ರ⁠_⁠ರ⁩باکلی استرس ودعا بالاخره شکارشون کردم دقیقاً همونی شد که می خواستم حالا البته هر دو در یک کلاس هستند اول اندیشه دارم بعد دانش خانواده فکر کردم شاید ۹:۳۰که اندیشه تمام بشه مجبور بشم دانشکده هم عوض کنم واز الهیات برم علوم پایه ای چیزی ولی حالا هردو افتاده کشاورزی تو یک کلاس:) امید به خدا.

ـ دوتا درس تخصصی ها رو نمیشد گرفت خطا میزد هنوز وهنوز هم درست نشده.

ـ این ترم۱۹واحد دارم،یکشنبه،دوشنبه،سه شنبه،چهارشنبه کلاس دارم البته با این تفاوت که یکشنبه ودوشنبه کل تایم کلاسم اکثراً ولی سه شنبه عمومی دارم چهارشنبه هم یک کلاس دارم.

ـ امیدوارم بتونم بعداً هم که رفتم یه اتاق خوب بگیرم ولی خب مدام نشخوار فکری دارم واین خوب نیست.

ـ مشخصاً از این ترم به بعد سخت تر خواهد شد یعنی شروعشه یادم باشه غر نزنم،صبور باشم وبه خودم حق بدم ودرک کنم سخته ولی باید بگذره اینم تموم میشه.

ـ معدل ترم دوم چندان خوب نیست یعنی من راضی نیستم چندان،نمی دانم از ترم قبل هم کمتر شده ۱۵.۱۵صدم شدم.⁦ತ⁠_⁠ತ⁩.اگر از ترم های اینده وبه خصوص ۵به بعد ۱۷به بالا نشم یکم واحد گرفتن برام دچار چالش میشه البته که سعی دارم عمومی هارو هرترم بردارم ولی هر ترم که میرم بالاتر تخصصی ها یکم سنگین تر میشه ومیشن سه واحد.این اولین ترمیه که یک تخصصی سه واحدی دارم.امید به خدا.

انتخاب واحد

ـ بالاخره چارت عمومی های این ترم اومد،نمی دونم چطور ولی به طرز ماهرانه ایی اکثر درسهایی که قصد دارم بردارم واساتید خوبی هستند با دروس تخصصیم تداخل دارند چقدر واقعا جالب⁦ಠ⁠_⁠ಠ⁩.

ـ یه چندتا درس نوشتم باید ببینم چیزی باقی می مونه که برداریم یانه،امیدوارم که بشه احتمالاً ۴واحد عمومی بردارم.هست تاببینم پرنشده باشن.

ـ ترم قبل هم همه چیز رو بررسی کرده بودم ولی اساتیدش چندان خوب نبودن این ترم استاد برام از همه چیز مهم تره من وقتی بررسی میکنم همه چیز رو بررسی میکنم ترم قبل رفیق شفیق میگفت این کدهایی که تو میگی ودرسهای انتخابیت تداخل داره ساعتعا باز بررسی کردم ودیدم مشکلی نیست من حتیٰ تمام تلاشم اینه تو یک روز دوبار نخوام امتحان بدم اما حالا این ترم یا باید باید عمومی ۸صبح بردارم اگر ظرفیت باشه،یا می تونم عمومی بردارم ساعت۱۱ولی تو یک روز دوتا امتحان داشته باشم.حالا هست تا از این چندتا انتخاب ببینم میشه دوتا شکار کرد یا نه.

ـ زبان نخواندم ودوست ندارم این چرخه بی نظم باشم سعی میکنم فردا بخوانم.

?Are you lost it

ـ یک سری ویدیوهای آموزشی قبل امتحانات پیدا کردم که دیروز وامروز دیدم ویک جلسه اوکی شد.

ـ انتخاب واحد پس فرداست،برنامه این ترم خیلی به طور مزخرفی یک جور نامیزونیه،امتحانات هم پشت سرهمه بدون وقفه خب قراره اگر نخونم به فنا برم:).

ـ دروس تخصصی بیشتری داریم،وشروع سختی هاست فکر کنم این ترم متون هم داریم.

ـ خدایا رحم کن دیگه من این ترم باید معدلم بیاد بالا🫠کمک.

ـ monsters inc خیلی قشنگهه.

ـ اینم از اتمام مثلا بهترین سه ماه سال.حالا بعداً راجبش می نویسم از ترم دو وتابستانی که رفت.

نجات،آن چه نمی دانی.

ـ هیچی یادم نیست،فقط می دونم یک حجم زیادی ویس پیدا کردم که احتمالاً چند وقت باید گوش بدم تا شروع ترم واین حدودها همین.