شروعی از ترم سوم.

ـ امروز انتخاب واحد یه تغییر بسیارجالبی داشت :).هرکس یک زمان بندی خاص داشت برای وارد شدن وانتخاب کردن من ۸:۳۰باید انتخاب واحد می کردم صبح برای بار چندم وقتی عمومی های انتخابیمو نگاه کردم دیدم اگه بتونم دوتاشون رو بگیرم تو یک روز میشه وپشت سرهم واینطوری یک روزم صرف عمومی میشم ومجبورم برم دانشگاه حقیقتاً چون این انتخابی ها از اساتید خوبی بودن گمان نکردم خالی باشن پس چندتا انتخاب داشتم که هرکدوم شد رو انتخاب کنم.

ـ وقتی وارد سایت شدم،وکدهارو زدم نمی اورد بعد فهمیدم باید کیبوردمو انگلیسی میکردم⁦ರ⁠_⁠ರ⁩باکلی استرس ودعا بالاخره شکارشون کردم دقیقاً همونی شد که می خواستم حالا البته هر دو در یک کلاس هستند اول اندیشه دارم بعد دانش خانواده فکر کردم شاید ۹:۳۰که اندیشه تمام بشه مجبور بشم دانشکده هم عوض کنم واز الهیات برم علوم پایه ای چیزی ولی حالا هردو افتاده کشاورزی تو یک کلاس:) امید به خدا.

ـ دوتا درس تخصصی ها رو نمیشد گرفت خطا میزد هنوز وهنوز هم درست نشده.

ـ این ترم۱۹واحد دارم،یکشنبه،دوشنبه،سه شنبه،چهارشنبه کلاس دارم البته با این تفاوت که یکشنبه ودوشنبه کل تایم کلاسم اکثراً ولی سه شنبه عمومی دارم چهارشنبه هم یک کلاس دارم.

ـ امیدوارم بتونم بعداً هم که رفتم یه اتاق خوب بگیرم ولی خب مدام نشخوار فکری دارم واین خوب نیست.

ـ مشخصاً از این ترم به بعد سخت تر خواهد شد یعنی شروعشه یادم باشه غر نزنم،صبور باشم وبه خودم حق بدم ودرک کنم سخته ولی باید بگذره اینم تموم میشه.

ـ معدل ترم دوم چندان خوب نیست یعنی من راضی نیستم چندان،نمی دانم از ترم قبل هم کمتر شده ۱۵.۱۵صدم شدم.⁦ತ⁠_⁠ತ⁩.اگر از ترم های اینده وبه خصوص ۵به بعد ۱۷به بالا نشم یکم واحد گرفتن برام دچار چالش میشه البته که سعی دارم عمومی هارو هرترم بردارم ولی هر ترم که میرم بالاتر تخصصی ها یکم سنگین تر میشه ومیشن سه واحد.این اولین ترمیه که یک تخصصی سه واحدی دارم.امید به خدا.

انتخاب واحد

ـ بالاخره چارت عمومی های این ترم اومد،نمی دونم چطور ولی به طرز ماهرانه ایی اکثر درسهایی که قصد دارم بردارم واساتید خوبی هستند با دروس تخصصیم تداخل دارند چقدر واقعا جالب⁦ಠ⁠_⁠ಠ⁩.

ـ یه چندتا درس نوشتم باید ببینم چیزی باقی می مونه که برداریم یانه،امیدوارم که بشه احتمالاً ۴واحد عمومی بردارم.هست تاببینم پرنشده باشن.

ـ ترم قبل هم همه چیز رو بررسی کرده بودم ولی اساتیدش چندان خوب نبودن این ترم استاد برام از همه چیز مهم تره من وقتی بررسی میکنم همه چیز رو بررسی میکنم ترم قبل رفیق شفیق میگفت این کدهایی که تو میگی ودرسهای انتخابیت تداخل داره ساعتعا باز بررسی کردم ودیدم مشکلی نیست من حتیٰ تمام تلاشم اینه تو یک روز دوبار نخوام امتحان بدم اما حالا این ترم یا باید باید عمومی ۸صبح بردارم اگر ظرفیت باشه،یا می تونم عمومی بردارم ساعت۱۱ولی تو یک روز دوتا امتحان داشته باشم.حالا هست تا از این چندتا انتخاب ببینم میشه دوتا شکار کرد یا نه.

ـ زبان نخواندم ودوست ندارم این چرخه بی نظم باشم سعی میکنم فردا بخوانم.

بلافاصله پس از آن مشکلات.

ـ فکر کنم فقط چند تا از رشته های دانشگاه امتحاناتشون انقدر سنگین همه مونده،این هفته تا سه شنبه پشت سر هم امتحان دارم ،خیلی دوست دارم بنویسم کم حرف تر شدم اینو فقط خودم میفهمم بیشتر دوست دارم بنویسم ولی فعلاً وقت نمی کنم،امتحان ها تموم بشه از این روزها هم می نویسم هر چند خیلی سخت گذشتن،مخصوصاً امتحان قبلی اگر پاس شم ومشروط نشم امیدم خیلی بالاتر میره.

ـ چون فکر نمی کنم که امتحان های خوبی رو از سر گذرونده باشم.

حرص دنیا را نخور.

ـ استرس امتحان احساس وادراکی که چند روز دیگه است ومدت زمان زیادی مونده داره منو میکشه چرا من باید این حجم از استرس رو تحمل کنم.میدونم از نخواندن هم نیست فقط چوون نگرانم،مضطربم،هراس دارم همین.

ـ به همین راحتی وتلخی برام سخته.

بیشتر وبیشتر به برنامه ریزی اهمیت بده.

درس هایی که از این ترم گرفتم خیلی زیادن خیلی.

ـ من نباید جزوه هایی که سرکلاس نوشتم رو رها کنم،وبررسی نداشته باشم،انقدر هم بی نظم نباید بنویسم،این ترم باید مرتب منظم بنویسم وبرای هرکلاس قبل از شروع کلاس جزوه جلسه قبل رو بررسی کنم.

ـ یک سری دروس رو باید در طول ترم بخوانم،اونهایی کمی تاحدی سخت تر وپایه ای تر هستند شاید درفرجه بخوانم وشب امتحانی نباشم اما بعضی در سهای ما واقعاً نیاز به پایه قوی دارن،یک چیزی مثل احساس وادراک رو من باید درطول ترم جدی میگرفتم هرچند که استاد تدریس نکرد ولی من باید خودم می خوندم نه الان.

ـ پیش خوانی،برام خیلی مهمه تر شده پیش خوانی کنم تا بهتر بتونم جزوه بنویسم وبهتر یاد بگیرم.

ـ دفتر جزوه نویسم رو احتمالاً مرتب تر می کنم البته که این ترم باید عوض کنم چون قلبیه تموم شد.

ـ روی دوسه تا درس تمرکزم رو میزارم در طول ترم،بعضی دروس هم در طول فرجه امتحان،بعضی دروس هم شب امتحان میزارم.

ـ البته که انقدر هم نباید زود به زود نگران باشم،استرس داشته باشم حواسم هست تا کمی تاحدی منظم باشم تا کمتر دچار استرس بشم.

چشم وگوش دو عضو مهم وحیاتی بدن.

ـ فصل سه و چهار احساس وادراک رو خواندم البته کمی تا حدی هم با چت جی بی تی وگروک البته که گروک خیلی خیلی قشنگ برام همه چیز رو توضیح داد.

ـ البت که به صورت کلی خواندم،ولی خب تا همین جا هم خوبه:).

رویکرد های درمانی تفکر همه یاهیچ.

ـ تقریباسه ساعت یک وبینار بودم ودید جدیدی بهم داد انواع رویکرد های درمانی وبعد خوانش کتاب

ـ رشته روان شناسی مثل یک دریای بی انتها می مونه می خوای شنا کنی هر چی میری جلوتر سخت تر میشه عمیق تر میشه حس میکنی میخوای غرق بشی هیچ‌وقت هم نمی تونی به انتها برسی این رشته هم همینه هر چی میره جلوتر بیشتر وبیشتر باید مطالعه کنم انقدر که فکر نکنم هیچ وقت تمومی داشته باشه.

آیا باور همان چیزی است که باور داریم؟

فلسفه می تواند مرا دیوانه کند.معرفت شناسی بدتر. .امشب نتوانستم بیشتر از دوصفحه معرفت بخونم.

می خواهم تا انتها تنها بروم

  • 9

ـ باز فکر کردم به این فکر کردم چه شد که یکدفعه فکر کردم باید یک سری بخش های آناتومی مغز را بخوانم؟ اصلا حال که نگاه میکنم فیزیولوژی کمی وارد جزئیات بیشتر شده است.

ـ کتاب ورونیکا را نمی توانم تمام کنم،دنیای سوفی را 4بار طی سال های 400تا کنون تلاش کرده ام بخوانم ونخواندم وامسال که باز قصد کردم بیشتر فهمیدم که بخشی از صفحات مربوط به فلسفه ای است که من خودم خوانده ام ودیگر برایم جذابیتی ندارد،کتاب هایی که باید میخواندم انگار روی دستم مانده اند ودنبال خرید کتاب های جدیدم میدانی واقعاً به این نتیجه رسیده ام که من نیاز دارم کتاب های داستایوفسکی رو یا شاید کامو یا شاید نویسنده های دیگری که در ذهن دارم را بخوانم این ها مرا ذوق زده می کنند این کتاب ها هستند که دلم میخواهد بخوانم اصلا می خواهم آثار یک نویسنده را شروع کنم وبعد به پایان برسانم نمیدانم فعلاً فقط فکر خواهم کرد.

ـ این روزها بی حال تر شده ام وخب این برایم اصلا خوب نیست ولی من کمی کنار می آیم میگذرد به هرحال

ـ شمارش دوباره از سر گرفته خواهد شد وقتی برگشتم

مغز آدمی از چیست؟

  • 7

ـ امروز خاتون تموم شد.

ـ یه کلیاتی از مغز خواندم،وچقدر سنگینه مغز چقدر فعلا که فصول رو فک نکنم برسم تموم کنم احتمالا یه وقفه می افتد بعد احساس هم باید بخونم.

چه تعداد کتاب میخواهی؟

  • 6

ـ بازهم هیچ فقط دارم یه نشریه رو میخونم که اگر برسم وتموم بشه درموردش خواهم نوشت ولی خیلی موضوعات جالبی داره.

ـ هرچیزی که دارم میخونم یک سرش بر میگرده به مغز باید بخونم فردا اون برگه های پرینت شده از آناتومی مغز رو میخونم شاید فعلا فقط درحد یک کلیات بخونم شایدم بتونم فصول فیزیو رو بخونم نمیدانم

ـ یک روانکاو خانم که کتاب نوشته ونظریه های فروید رو نقد کرده دارم کم کم بهش علاقه مند میشم آره اینطوری که اول باید کتاب فروید رو تموم کنم بعد برسم سراغ این خانم امیدوارم ولی اینو میدونم که درموردشون تحقیق میکنم میخونم وبعد تر شاید نوشتم.

ـ امشب وقتی تو سایت دنبال کتاب دست دوم بودم دیدم حتیٰ نمی تونم دیگه کتاب دسته دوم هم بخرم بودجه نمی رسه خیلی غم انگیزه برای منی که چند وقته نمی تونم کتاب بخونم ورونیکا هنوز مونده دنیای سوفی رو نخوندم ولی دلم میخواست یک کتابخونه شخصی داشته باشم دلم میخواست که بتونم دونه دونه کتاب بخرم یک کتابخانه درست کنم ولی حیف که همین انگیزه هم دارم از دست میدم حیف من که خیلی وقت نیست کتاب متفرقه میخونم ولی داره اوضاع جوری میشه از لحاظ هزینه که اونی هم که کتابخونه نتونه کتاب بخره.

ـ اره میشه آنلاین خوند اما من دنبال ساعت هاییم که گوشی رو از خودم دور کنم نه اینکه بخوام کتابم آنلاین بخونم هعی . .

ـ گاهی واقعا غم انگیز میشم اری اون هم منی که نیاز دارم کتاب رو کتاب بخونم کاش میتونستم یک‌ کتابخانه شخصی داشته باشم فک کنم نیاز دارم در آینده مهریه ام بشه یک کتابخانه شخصی با فلان تعداد کتاب نمی دونم بشه یانه ولی خب ایدهٔ خوبیه آره ⁦ಠ⁠_⁠ʖ⁠ಠ⁩کاش به همین راحتی بود

تو میدانستی که من چندان خوش بین نیستم؟

  • 3

ـ امروز نشریه شناختی رو خواندم یعنی درواقع یک بخشش رو‌خوندم وبه گرایش ارشد فکر کردم آری به گرایش شناختی وشاید بعد تر علوم اعصاب،میدانی چندان هنوز کامل درجریان نیستم قطعاً اما فعلا از گرایش هامیخوانم هرچه بیشتر بدانم آرام وآسوده خاطر تر هستم.

ـ یعنی درواقع این نشریه را کامل نخواندم بلکه فقط قسمت مصاحبه یه اساتید رو خواندم آن هم در مورد شناختی .

ـ بعد به این فکر کردم که تمام این نشریات هم همهٔ صفحات بدرد من نمی خورند حداقل،وبعد تر فهمیدم فقط یک انجمن ونشریه است که واقعاً مطالبش ارزش خواندن دارد پس چرا من انقدر حرص می خورم؟.

ـ اما حداقل میدانم که خوب بود:).

ـ برنامه ریزی کردم و شاید چند وقت دیگر چندین پست اینجا بنویسم باید هنوز فکر کنم.

هورمون آدرنالین،هیجان

  • 2

ـ امروز غدد رو خوندم وهنوز هم یک قسمتش مونده غدد درون ریز وبعد هورمون ها،خب هورمون ها واقعا قشنگه واقعا انقدر زیبا تفاوت خانم وآقا حتیٰ در هورمون ها هم مشخصه وچقدر چرخه بارداری برای یک زن تفاوت ایجاد میکنه وقتی درمورد زیست،آناتومی بدن این چیزا می خونم واقعاً به این نتیجه می رسم که چرخهٔ زندگی واقعا تعجب آوره همین بدن چه عملکرد هایی داره هورمون باعث خواب میشه باعث گرسنگی میشه و. .

ـ دارم به زیست خوندن عادت میکنم،قلقش داره دستم میاد امروز واقعا لذت بردم.

ـ اما حقیقت رو بگم وقتی به مقطعی که به یک روان درمانگر شدن فکر میکنم گاهی ناامید میشم میدونی چرخهٔ طولانی وممتد وبدون ضمانتیه درسته بستگی داره به خودت،درسته ولی این وضعیت واقعا برام غیر قابل تحمل میشه.

ـ گاهی میگم فقط همین الان رو باش ولی دارم با آینده نگری دیوانه میشم دیوانه زندگی سخت شده خیلی سخت پول داره میشه همه چیز وانقدر روز به روز داره همه چیز گرون تر وگرون تر میشه که واقعاً گاهی با خودم میگم تاکجا؟ دقیقاً قراره تا کجا پیش بره؟

ـ هربار یک اتفاق کلی یه چیزیه که ضدحال شده برای من دقیقا همون موقع ها یکی با موفقیتش دقیقا توی همون مورد رو تو بلاگفا وبش میاد برام جالبه دنیا واقعا جالبه نمیدونم اینم تا کجا میخواد پیش بره.

ـ یکم بهتر میشه یعنی خودت باید برای خودت همه چیو بهتر کنی

ـ فعلا چیزی که تو ذهنمه رو دارم جلو میبرم حالا تا بعد

دنیای اعداد ونمودارها

  • 1

ـ خب یکی از کارهایی که باید میکردم رو انجام دادم وتموم شد آمار،آره آمار توصیفی این ترم رو دیگه اوکی شد بیشتر از اون چه که استاد گفته بود خواندم والان اون حس که این نصف ونیمه بلد بودنه ازارم میداد تموم شد

ـ اما خیلی برام عجیبه من چندین تا جزوه داشتم که واقعا هر منبع تو بعضی فرمول ها باهم تفاوت داشتن بعد مدام سرچ میزدم از این سایت به اون سایت وهم چنین هوش مصنوعی بعد می دیدم اوکی هر کدوم تو یه مرحله جوابگو هستند ونمی تونی بگی فلان فرمول اشتباهه نه فقط یک قسمت می تونه جوابگو باشه قسمت بعد به شکل دیگه خب واقعا این مشکل رو مخم بود ولی خب؟.

ـ فعلاً باید روی فیزیو کار کنم وتازمانی که روش تحقیق رو واستنباطی رو تموم نکنم نمیشه کاری کرد عملاً هرسه به هم مربوط میشند.ولی خب راضی ام.

ـ بعد چند وقت استپ ذهنی اینو تموم کردم وخوشحالم:).خیلی.

سبک دلبستگی تمایل کودک.

ـ امتحان اولم گذشت رفت.

ـ قریب به دوهفته وقت گذاشتم براش امیدوارم راضی باشم بعد چند وقت بچه هارو دیدم همون کلاس همیشگی که اکثر مواقع کلاس داریم

ـ دوترم داشتن این کتاب،چهار واحد‌

ـ 17شدم.

روبه رو درخت بلوط زل بزن به آسمون

ـ نشستم یه گوشه خوابگاه باد داره می وزه از این بیسکوییت شکلکی ها می خورم شیرینه وطعم وانیل میده وفکر میکنم که امروز ناهار نخوردم،وشاید کارم اشتباه بود وحس میکنم مغزم تمرکز نداره نمی دونم.

ـ چند ساعت قبل که سالن مطالعه بودم وکتاب هیلگارد دستم یک بنده خدایی با تعجب اومد گفت رشتت چیه؟ ـ گفتم روان شناسی گفت همشو باید برای امتحان بخونی؟ ـ یه لبخند زدم گفتم نهه چهار فصل فقط ⁦(⁠ ⁠ꈍ⁠ᴗ⁠ꈍ⁠)⁩ هرچند تو ذهنم اینطوری بودم که خب ارشد باید همه رو بخونم آره.

ـ بعد به این فکر کردم وقتی روز اول هیلگارد رو خریدیم همون وقت هممون اکثراً ته مسیر رو دیدیدم این شروعشه تازه.

ـ احساس چقدر سخته،هیلگارد چقدر سخته همش زیست زیست فقط این ترم بگذره البت میدانم که بازهم شروعشه مونده تا اختلالات.

ـ ولی بازهم شکر شکر شکر شکر الان درگیر درس دانشگاهم می فهمم که الان خیلی وضعیت بهتری دارم شکر امید دارم به خوبی پیش بره سخت هست قطعاً ولی منم عادت میکنم دیگه نه؟

آنچه در بدن وذهن میگذرد

ـ ترم قبل مباحث یک قسمتش زیستی بود با نصف کتاب فیزیولوژی این ترم احساس دهنمو سرویس کرده من هیچی از زیست حالیم نیست هیچی قربونش برم استاد هم که وضعش بهتر از ما نیست

ـ چپیدم تو اتاق فکر وفکر وفکر وفکر،مدام چاوشی ومهیار می ترکه این بغض، کمتر از ۵روز باید برگردم

ـ باز رسیدم زمان فرجه و یه افسردگی یا تاریکی یه سیاهی دورمو گرفت ترم قبل بس نبود نه؟ـ خب من دهنم صاف شد این ترم که حالا که تهشه حالا که تمومه مگه میزارم اینطور تموم بشه؟ عصبیم من وقتی عصبی بشم به خودمم رحم نمیکنم طبعاً غریبه که هیچ.

ـ تمومش میکنم منتهیٰ این بار قشنگ تر وبهتر و از همه مهم تر گوربابای تمام این فکر ها ونشخوارهای فکری مزاحم که نمیزاره برم سراغ احساس .

ـ چقدر از درس هام،واحد هام واین ترم دوم کم نوشتم! منتهیٰ من اینجاییم فقط یکم ترم دوم درگیر نظم وخودم بودم می نویسم وقت هست.

ـ فعلا برای فرجه باید هیلگارد واحساس تکلیفشون مشخص بشه.