تو چقدر بی فکری دخترر
ـ صبح را با پیام های اعتراضی بر علیه سرکار بانو شروع کردم،یک طومار پیام نوشتم که چرا نمیاید بریم اعتراض کنیم وقتی این استاد نه تدریسی داره نه نمره ای می ده بلکه فقط بحران روحی روانی درست میکنه تو امتحانا اول یک دور یک عده رو می اندازه بعد میگه لطف کردم بهتون ونمره دادم یهو میبینی پاس شدی ترم قبل هم با من همین کارو کرد وبچه ها سکوت کردن انگار نه انگار.
ـ از طرفی پشتش یک حرف که میرنی فردا خبردار شد انگار یک مشت بچه هستند که سریع برن به مامانشون بگن ـ عهه اون خانومه منو دعوا کرد ـ همینقدر مزخرف وچاپلوس وخود شیرین تشربف دارن.
ـ ولی می دونی برای من واین جهان اکنون تمام همکلاسیم بی ارزش شدند تک تک شون مدام سعی کردم بگم نه اینها فقط ذره ایی فقط ذره ایی برخی مشکل دارن ومن دوستای خودم رو پیدا میکنم ولی کسی به کسی نیست،یه قومی هستند که حتیٰ اگر غلط هم باشه پشت هم هستند نه عدالتی براشون مهمه،نه حقی نه انصافی اساتید هم بدتر به همونا نمره میدن نه غیر بومی ها،نمی دونم ولی واقعا حوصله ندارم برای کلاسی حرص بخورم که ذره ایی نمی تونند از حق طبیعی خودشون دفاع کنند،نمی تونم با آدمهایی رفاقت کنم که امروز حرف بزنم باهاشون فردا حرف های خودم رو از زبون استاد ودیگران بشنوم ترس اینو داشته باشم که عههه فلانی نره بگه!
ـ یعنی دیگه این ترم، می خوام به کتفم بگیرم همشونو همینطور که برای امتحان ها ذره ای اهمیت ندادم برگه رو تحویل میدادم وبرمیگشتم خوابگاه من نباید این رو بنویسم ولی متاسفانه حداقل در اطراف شخص من آدم ارزشمندی نیست تمامشان یک مشت بچه وخردسال تشربف دارن که باید حواست باشه عهه نخورن زمین،عهه این بچه است یه موقعه نگی بهش نکن نشین نرو نگو.مننمی دونم چطور میخوان درمانگر بشن.
ـ وقتی دیدم من موندم خوابگاه واکثراً برگشتن،دیدم تنها راهم همونه که برم تهران واز تهران برگردم استان خودم حقیقتاً می ترسیدم یکم کار سنگینی به نظر می رسید من تنها چطور؟
ـ از طرفی انقدر بچه ها اذیت میکنن و انقدر پر توقع تشریف دارن که چاره ای نداشتم،حوصله خوابگاه موندن هم نداشتم،حوصله صبر کردن اینکه کی فارغ التحصیل ها می روند وما می تونیم اتاق بگیریم،یا بخوام برای «ث» وسیله جابه جا کنم اونم سه طبقه فقط ساختمون خوابگاه خودمونه برای کسی که لحظه ایی به من فکر نمی کنهکه چند روز پیش هر چی دلش خواست گفت که کسی که خیلی راحت خودخواهانه فکر میکنه چرا باید برای این آدم کارکنم؟ هوم؟
ـ بلیطم روگرفتم،دوساعته وسیله هامو جمع کردم چیدم تو کمدم حتیٰ لیوانش رو نشسته بود،حتیٰ ظرف های خودشو جمع نکرده بود شکلات صبحانه منو برده بود به جای خودش،در حالتیه که همه چیز رو براش گفتم مثل یه مادر،کهوسبله هاتو خودت جمع کن من نمی تونم جمع کنما حتیٰ لیوانشو نشسته ورفته کی باید جور تورو بکشه آخه مگه خونتونه؟ سرپرست میگه تو کمد هم وسیله نزارید،کمدی که شخصیه وقفل داره باز می کنند بعد این باخیال راحت ظرف هاشو وسط اتاق ول کرده رفته.
ـ من از آدم لوس،خودخواه،شلخته،بی نظم،تنبل،بی فکر،عصبی،هیجانی متنفرم اون دقیقا همین آدمه دقیقا.