دقیقا به تو ربطی نداره
ـ می دونی هرچی ادم بزرگتر میشه و در روبه روی ادمهایی می ایستی که تاحدی میشناسنت یا آشنا هستند با سوال هایی روبه رو میشی که خودتم خبر نداری باید بهشون فکر کنی یانه؟ الان وقتش هست یانه؟ یا اینکه از ذهنت سعی میکنی دور کنی چون خودتم تکلیفت رو نمی دونی.یا اصلا فعلا تو فکر وبرنامت نیست
ـ یه سری سوال ها واقعاً شخصیه،واقعاً به زندگی خودت وخودت ارتباط داره اینکه من کی ازدواج میکنم؟یا اصلا ازدواج کردم یا نه؟یا اینکه برفرض ازدواج کردم بعد بچه دار میشم یانه یا چمیدونم از این مزخرفات اینا به خودم وخودم ودقیقا شخص خودم مربوطه وبه تویی که تو چشمام زل میزنی ومیدونی خبری نیست ولی بازم فضولیت نمیزاره می پرسی اره به تو هیچ ربطی نداره من فقط احترام نگه می دارم اینم معلوم نیست تاکی اینطوری باشم.
ـ ادم ها همیشه همینن یه قسمت زندگی رو پیدا میکنند که سوال وسوال بپرسن.
ـ از مهمونی ها خانوادگی،ازخانواده پدری/مادری،از ادمهای فضول،وراج،پرحرف،متنفرهستم البته که این دسته ادمها برای هیچ کس قابل تحمل وحتیٰ علاقه هم نیستند.طبیعیه.
ـ ولی هر وقت از یک مهمونی میام بیرون،کل انرژیم افت کرده من اصلا ادمهای جمع های خانوادگی اینا نیستم نمی تونم نمی دونم چون شاید خیلی وقته دیگه شرکت نکردم وخیلی تحمل فضای شلوغ رو ندارم اینطور شدم فقط می دونم کمحوصله شدم که به خودمم باز حق میدم