29فروردین ماه سکوت مطلق وگذر
ـ نیاز داشتم از روزمره اَم بگویم واو باشوق گوش دهد وخودش هم تعریف کند بگوید وبگوید ساعت ها وساعت ها زمان مهم نباشد نیاز داشتم وقتی بعد چند ساعت میرم تلگرام دچار پوچی نشوم.
ـ انقدر بی خبری نباشد حس کردم شاید یکی را پیدا کرده ام اما چند روزی است که تمام شد حال این آدم هم زخمی شد بر زخم های دیگرم حال اینگونه ام که نباید ولی توهم به همان پیوستی.
ـ یه قسمت شب های روشن هم همینطور شده بود
ـ هرچه اجازه جولان بیشتر به آدمها می دهم زخم بیشتری به من هدیه می دهند.
ـ دیگر توان نوشتن نشخوار های فکری ام را ندارم اگرهم مینویسم معتاد شده ام فقط میخواهم بگویم اما گوش شنوا ندارم فکر میکردم می توانم تا اندک توانم به دونفر تکیه کنم به این فکر کنم که آنها می توانند پنهان ترین وزخمی ترین قسمتم را ببینند اما ای دل غافل اشتباه فکر کردم تمام شدند.
ـ نمی دانم برای بار چندم گذر کردم این بار من ادامه ندادم نخواستم که ادامه دهم اما این من نخواهد بود قطعا من نیستم دیگر.
ـ هرچه میگذرد درخود بیشتر فرو می روم وقلبم بیشتر مچاله میشود نمیدانم تا به کی اما زندگی سخت مرا امتحان میکند.