‹88،پروانه هایِ تیکه هایِ قبلم›
اینکه خواستۀ قلبی اَت امسال با سالِ قبل یکی بوده باشه وهنوز دست نیافتنی به نظر برسه مثلِ یه آب تو جوب می مونه که راکده لجن بسته لجنزار شده هیشکی از کنارشم رد نمیشه.
درگیری های ذهنم زیاده هرجور حواسمو پرت میکنم قلبم،روحم،ذهنم بهم یادآوری میکنه خواستۀ قلبی که الان شدت گرفته،من امسال کم رنج نکشیدم،وکم دلگیر نشدم،وکم زانوهام خم نشد که دوباره قد علم کنم حسی دارم که میدونم نمیتونم بروز بدم ساعتها فکر میکنم ونتیجه ای نمیرسم.
قبلا بهتر نتیجه میگرفتم الان از تصمیم گرفتن مرددم دلم تکرار مهر تا تیر امسال رومجدد نمی خواهد دلم تنوع وهیجان میخواد.
شاید زود دارم نتیجه میگیرم ولی ذهنم اَمان از ذهنم که آروم وقرار نداره.
دلم یه عمر حسرت رو نمی پذیره،از طرفی امیدم، باورم کم شده صادقانه بنویسم،حس میکنم هر چی من میخوام نیست نمیدونم ولی هیچ روزنه ای برایِ یک نورِ امیدِ کوچک توقلبم نیست،نباید حس کرد اما من خستم از این جنگ وکنکاش،دلم میخواست همون سال قبل تموم شده بود این ماجرا اما امسال حس میکنم تکرارِ سالِ قبلِ با این تفاوت که امسال در حد خودم وتوانم تلاش کردم وپشیمون نیستم فقط دارم روز به روز ناامید تر میشم،دارم مثل یه گل پژمرده میشم.:).