اتاقم رو مرتب کردم کتابام رو دسته به دسته قرار دادم عمومی هارو‌جدا کردم آزمونهارو‌جدا کردم پایین میزم ایستاده قرار دادم،تختم رو‌مرتب کردم بعد چند روز دفترچه to do list اَم رو باز کردم از ۱۵خرداد دیگه نوشته نشده.

ودخترچی فهمیدم؟.دارم برگهای آخرشو تموم میکنم:)ووقتی میبینم گذشته وچه کارایی انجام دادم حسِ رضایت به قلبم میشینه اتاقم گرمه،گردنم درد میکنه وذهنم مشغوله امتحانِ پس فرداس.

اما روحم شایدهم تکه ای از ذهنم میخواد که خوشحال باشه میخواد که جنگجو بودن درونش برایِ خودش آشکار بشه.