حقیقتاً منتظر اتفاق خوشایند بودم تا بنویسم نمیخواستم بیام صفحه رو باز کنم وهرچی به ذهنم رسید بنویسم اما من پیدا نکردم.

انگار باید بداهه نوشت از الان بخوام بنویسم حالِ جسمی مساعدی ندارم،باانتخاب رشته بیش از اندازه ظرفیت پایین روبه روشدم.روبه روشدم با یه مشت امتحان نهایی وتفاوت های قبل وحال پلی لیست مؤزیک‌ گوشیم بیش از ۳۰‌دقیقه پخش نشده بی قرار وناآرام شدم روزنه ای نور در دلم پیدا شده.

همچنان درحال کلنجار باخودمم وهمچی داره عادی پیش میره زندگی میگذره چه خوب چه بد اما افسوس که شاهدِ مرده شدن اخلاقیاتِ خوی انسانی آدم ها شدم چیزی که خیلی ریز جزییه اما برای منی که فهمیدم زیاد از حد قانون مندم حساسیت به وجود آورده

شاید اون دنیا آروم بدون جنگ وخونریزی در ذهن من فقط یه فانتزیه شاید زندگی ترکیبی از همین فراز فرود هاست.خلاصه عصرِ انسان های عجیبِ که اشرف مخلوقات نام برده میشوند که ظلم هایی میکنن که برهیچکس روا نیست.همین.