ـ بعد از چند روز نشخوار فکری که من چطور برگردم خوابگاه تنها راه دوباره تهران رفتنه،دیشب به «ث» پیام دادم وزنگ زدم بهم گفت ـ بهت زنگ میزنم ـ ۱۰ساعت منتظر بودم که زنگ بزنه نه تنها زنگ نزده که حتیٰ خبرنداده حداقل پیام نمیده که اصلاً جهان برو من خودم با همون غریبه دفعه قبلی برمیگردم یا اصلا نمیام باهات ـ نه هیچی تهش خودم پیام دادم بهش وبهش گفتم چطور میخوام برم وفقط یه ـ باشه می فرسته ـ خب باشه منم بهت حق میدم.

ـ اگر زنده برسم خوابگاه اتاقم رو عوض میکنم ترجیح می دم با یه عده غریبه باشم تا بایکی که این همه خوبی در حقش بکنم ولی مثل گربه کورِ باشه نمی بینه شایدهم نمی خواد.

ـ من زیاد از حد نشخوار فکری دارم،من زیاد از حد خودخوری دارم ،گاهی سرد میشم سردِ سرد گاهی دلم می سوزه هر وقت دلم سوخته بعداً چوبشو‌خودم خوردم:).

ـ سال اخر دبیرستان با دوستانم بهم زدم وقتی ماندم پشت کنکور ناراحت بودم قبل ترهم با بودنشان تنهایی را حس میکردم همان قبل تر ها که من درجمعشان نبودم خیلی وقت ها همان زمان ها جدایی را حس کردم،قبل ترش هم یک شخص خیلی عزیزی را از دست دادم اونم خودم یک جا به بعد بریدم ارتباط را وقتی آمدم خوابگاه زخم خورده بودم هنوز هم این زخم التیام نیافته است بیشتر وبیشتر زخم خورده است که التیام نگرفته است.

ـ وقتی رسیدم با «ث» آشنا شدم دونه دونه با اتاق بغلی هم آشنا شدیم باهم ولی با «ث» خیلی صمیمی تر بودم بهم گفت اون روز اول که دیدمت گفتم ـ چرا انقدر این دختر سرد وبی روحِ چرا هرچه میگم چندان تمایل نداره میگم بیاباهم اتاق بگیریم میگه ببینم اگر شد باشه ـ اره من باز تلاش کردم با وجود از دست دادن آدمها ودوستانی با عمر بالای دوستی بازهم بسازم اما این بارهم نشد.

ـ با «ر» هم دوست داشتم،اما میدانی من دایره ارتباطاتم را محدود نگه داشتم پشیمون هم نیستم من از ارتباطات صمیمی خوشم نمی آید حال همین تلاش نصف ونیمه هم داره پایان پیدا میکنه آدمهایی که من پیدا میکنم در تضاد من هستند،بعد از مدتی وقتی روی خودشان را نشان می دهند دقیقا همان زمان که از ایده آل ها خارج میشوند آن زمان که خودِ خودِ واقعیشان هستند چیزهایی می بینم که پشیمان میشوم آری پشیمان تر از قبل هم میشوم.

ـ حال واقعاً دگر توان ندارم مادام آدمها از زندگی ام رفته اند.چه با بهانه وچه بی بهانه شاید اصلاً این به خاطر نوع فکر ورفتار من باشه ولی حداقل احترام واجبه دیگه نه؟ توهین وفحش وبالابردن صدا هم یه توهین محسووب میشه دیگه؟ توهین از این برداشت که من اصلاً اهمیتی برایت قائل نیستم تو انقدر برایم بی ارزشی که هرجور که بخواهم می تونم رفتار کنم.

ـ می دانم که هر رابطه ۵۰به ۵۰است ولی اگر ۵۰درصد من خطاکار باشم او ۵۰درصد باقی را قبول نمی کند نمی دانم نمی خواهم ادامه بدهم همین دیگر نمی خواهم با «ث» ارتباطی داشته باشم من صبر میکنم ولی زمانی که بخوام رها کنم راحت رها میکنم،شاید بعداً چندین ماه طول بکشه که این زخم خوب بشه ولی زود رها میکنم خیلی زود.