تهی,آنچه در مخیله ام نمی گنجید.
ـ آدمهایی را که هیچ احساس درکی با آنها نداشتم،وحس بیگانگی داشتم وفکر میکردم که چقدر ذهن ودنیایشان مزخرف است یا چقدر نمی توانم بفهممشان،یا چقدر از من دور هستند،حال نه تنها که درک میکنم که بلکه خودم به مثابهٔ همان ها شده ام عیناً یکی از همان ها جالب است دنیا به من چه می خواهد بفهماند؟ ـ اینکه قضاوت نکنم،یا صبر کنم وبزارم دنیا بگذره وبعد خودم رو نگاه کنم؟.
ـ امشب انگار این غم هیچ گونه تمامی ندارد،بگو چه شده که فقط می نویسی وباز پر ازحرفی.
+ [ دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۴ ] [ 0:55 ] [ جهان ]
|