چقدر اشتباه فکر میکردم
ـ راجب اینکه از امروز چی بنویسم بسیار وبسیار فکر کردم پاراگراف به پاراگراف به ذهنم میسپردم که بیام بنویسم اما الان روی اون مود نیستم.
ـ دیدم هرچی قسمت باشه همون میشه،نشخوار ها اضافیه،بعد دیدم همیشه کار درست رو بالاسریم برام به خوبی وبه وقتش انجام داده اگر کسی رو از زندگیم حذف کرده،یاچیزی رو اضافه کرده همه وهمه درست بوده فقط من کور بودم ونفهمیدم وندیدم خیلی هم باید شاکرش باشم :).
ـ فقط ایندفعه رو به خودت می سپرم دیگه من کاری نمیکنم خودت هر وقت خواستی بهم بفهمون ونشونم بده ایندفعه صبر میکنم چون همه جوره بهم فهموندی که صبر کنم.
ـ چون هر جور دوتا چهارتا میکنم میبینم نه،الان نمیشه نه پس صبر میکنم پس میسپرم بهت حواست بهم باشه ایندفعه به سلیقه مزخرف من اعتماد نکن سلیقه ام خوب نیست تو این مورد.(눈‸눈)
ـ ولی شکر،شکر که تمام اون اتفاق ها رخ دادن،که الان به این فکر وروند ومسیر رسیده باشم این برام خیلی موهبته بزرگیه درسته خیلی زجر کشیدم درسته شاید نوجوونیم بد شد اما الان رو دوست دارم می ارزید اره ارزید فارغ از تمام درد ها ومشکلات حل میشه میگذره اینم میگذره
ـ شاید چند روز دیگه نوشتم نمی دانم.