یک سال پس از دههٔ دوم.
ـ امروز تولدم بود(+_+)،خیلی وقته دیگه چیزی نمی نویسم اکنونم که می نویسم به سختی می نویسم
ـ امروز به شدت سوپرایز شدم،دوبار بچه های اتاق سوپرایزم کردند:).
اما از امسالی که گذشت،خوشحالم آره خیلی خوشحالم که اتفاق افتاده جهانی که سال قبل رو گذرونده قطعا با اکنون یکی نیست من صبور تر،باحوصله تر،کم حرف تر شدم من از سالی که گذشت راضی بودم منظم بودم با برنامه رفتم جلو ولذت بردم :))
ـ هنوز دارم چالش رو ادامه میدم
ـ امیدوارم تمام حرفهایی که سرجانمازم امروز باهات حرف زدم به واقعیت بپیونده آرزومم همونه وممنونم اره امشب به اندازه خیلی زیادی خوشحال شدم این دومین باری بود که یکی برام تولد گرفته بود این دومین باری بودد که خودم خبرنداشتم،شوکه شدم،کادو گرفتم،ذوق زده شدم.
ـ شروع بیست و یک سالگیم مبارک باشه:)
ـ نمی دونم ولی خواهش میکنم ای من صبور تر،با آرامش،بدون استرس باش خب؟ انقدر این زندگی را سخت نگیر بگذار بگذرد زیبا.
ـ من امسال،زخم های گذشته را مرور ومرور کردم سعی بر هضم آنها داشتم،دامنه ارتباطاتم بیشتر شد،یادگرفتم که انتظار نداشته باشم،یادگرفتم چطور از پس خودم بربیام،یادگرفتم چطور باآدمها رفتار کنم،برای خودم چی انجام بدم حالمو بهتر میکنه،یاد گرفتم اره گاهی پیاده روی کردم،نوشتم،مدیتیش کردم،کتاب خواندم،زبان خواندم،بسیار غمگین شدم،خیلی زیاد گریه کردم،بارها خسته شدم،شکستم،می خواستم تموم بشه،بریدم،اما وایسادم اره
ـ والان راضی ام از خودم خیلی خیلی مگه میشه خودم حواسم نباشه؟